همجنسگرائی در قرآن

بدست • 23 دسامبر 2012 • دسته: نوشتار

با نام و ياد آفريدگار جهان هستي ( و همه انسانها ) :

همجنس گرائي از ديدگاه قرآن

دانش پژوهان عزيز ، با سلام و سپاس از سوآلاتي كه از درون ايران ( از جان عزيزتر)  در اختيار بنده گذاشته ايد . سوآلات شما در پيرو جواب هاي دوست گرامي من جناب دكتر آرش نراقي ، با راديو فردا بتاريخ 89/6/4 در باره همجنسگرائي در قرآن كريم ميباشد .كه امروز در تاريخ پنجم، دسامبر 2012 پيش روي من قرار گرفته . با توجه به اظهارات شما  پاسخهاي جناب دكتر نراقي شما را قانع نكرده ، و اكنون بازگشائي مجدد اين امر را از نظر قرآن كريم بعهده اينجانب گذاشته ايد . قبل از بازگشائي بحث بايد اين موضوع را روشن كنم كه ،قرآن همانند يك اقيانوس بيپان رحمت است ، پويندگان و جويندگان اين رحمت هر كدام به منظوري خود را در ساحل اين اقيانوس قرار ميدهند ،يكي بخاطر خشم از ديني را كه اين كتاب به بشريت عرضه نموده، ديگري به پاس هدايتي را كه از اين مجموعه نصيب گرديده ، خود را در كنار اين ساحل ميبينند . به همين منظوربنا بر آموزه هاي همين اصول راهنماي عقل ،يا  خرد انسان ، ما نتيجه هر دو تلاش ( از راست،  تا ميانه ،و چپ ) را ميشنويم ، و سپس بهترش را انتخاب ميكنيم . با توجه به پيروي از اين روش، من از اظهار نظر در مورد برداشت جناب نراقي معذورم ،زيرا نه اصل سوآلاتي را كه از ايشان شده و نه تماي جوابهاي ايشان را در دست دارم  .پس اجازه فرمائيد تا اين بنده نيز محتواي پياله ئي  كه در 42 سال گذشته از اين اقيانوس بر گرفته ام را با شما درميان بگذارم . اميد همه ما بر هدايت اوست .   و اما پاسخ به سوآلات شما : در اينكه در قرآن بصراحت از همجنسگرائي ( شهوتراني، زن با زن و مرد با مرد ) سخن گفته شده شكي در آن نيست .از اينكه اين عمل رافاحش،جرم،زشت،ناپسند، فسق، طغيان ، … و عاملين به آن را جاهل ( حتي با  آگاهي به زشت بودن اين عمل )  ناميده نيز شكي در آن نيست . در قسمت دوم ، اين بحث به آيات مربوطه خواهم پرداخت .اما اجازه فرمائيد ابتداء به چرائي ،آن نهي بپردازم .

بر آناني كه از نحوه آفرينش انسان در رحم زن آشنا هستند پوشيده نيست كه ، تا به امروز تنها راه موجود شدن يك انسان ، در هم آميختن دو سلول نر ( از مرد ) و سلول ماده از ( زن ) ميباشد . بجز سابقه 20 ساله بيمارستانيم ، با توجه به عشق به آفرينش چند سطري را نيز در اين مورد مطالعه كرده ام ، اما در هيچ نوشتاري تا اين زمان به زيبائي قرآن در مورد كاشت اين دانه و آماده كردن گلدان ( حرث ) كاشت سخني را نيافته ام . به آيه مربوطه ميپردازم .222 سوره بقره .

وَ يَسْئلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ  قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاءَ فىِ الْمَحِيضِ  وَ لَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتىَ‏ يَطْهُرْنَ  فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ  إِنَّ اللَّهَ يحُبُّ التَّوَّابِينَ وَ يحُبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ(222)

نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنىَ‏ شِئْتُمْ  وَ قَدِّمُواْ لِأَنفُسِكمُ‏ْ  وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ اعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلَاقُوهُ  وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ(223)

وَ لَا تجَعَلُواْ اللَّهَ عُرْضَةً لّأِيْمَانِكُمْ أَن تَبَرُّواْ وَ تَتَّقُواْ وَ تُصْلِحُواْ بَينْ‏َ النَّاسِ  وَ اللَّهُ سمَيعٌ عَلِيمٌ(224) به ترجمه آيات توجه كنيد .از تو ( بنا بر زنده بودن قرآن ،  سوال در ديروزتاريخ پيش روي پيامبر ، امروز ما ،و فردا ديگران خواهد بود ) در باره ( محيض ) عادت ماهيانه زنان سوآل ميكنند ، و امروز تو ، و فردا قرآن چنين جواب ميدهيد . با توجه به زيبائي برداشت استاد بزرگوارم (سيد محمود طالقاني) ، عين ترجمه آن گرامي را منعكس ميكنم : ” اين سؤال بايد در سالهاى بعد از هجرت كه مسلمانان با يهوديان معاشر بودند و از زبان آنها بشريعت تورات آشنايى يافتند، پيش آمده باشد. و بيش از اين، رشد و حياتى كه در تفكر و اجتماع مسلمانان پديد آمده بود، آنها را به تزكيه از هر گونه آلودگى بر مى‏انگيخت. زيرا دفع شر و فساد و جلب خير و صلاح، اثر بارز هر پديده حياتى است  المحيض، إشعار به حالت و محل و زمان حيض دارد. و آن خونيست كه در سنين اوائل بلوغ زن ظاهر ميشود و بحسب شرائط و منطقه رشد جسمى، زمان آن مختلف است و تا سالهاى يأس ماهيانه ادامه دارد تا تغذيه جنين را در رحم تأمين نمايد و سپس براى تغذيه طفل بصورت شير در مى‏آيد. در غير زمان حمل و شير، در ميان پرده‏ها و نسوج اطراف رحم متراكم ميگردد و در مزاجهاى سالم ماهيانه از سه تا هفت روز ريزش دارد. غلظت و عفونت و سوزندگى خاص اين خون، موجب اختلال مزاج و تشنج اعصاب زن ميگردد. قُلْ هُوَ أَذىً، كلمه جامعى از عارضه اختلال آور و آزار رسان و ناراحت كننده آنست.- معناى «اذى» نوعى آزار يا آزار خاص را ميرساند و مفهوم آن، غير از ضرر مقابل نفع يا رجس و قذر، مقابل طاهر است.

فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ، تفريع به قل هواذى، و تصريح فى المحيض بجاى اضمار، مشعر بحصر در حالت يا محل حيض و حكمت آنست: پس چون به آزارى بودن حالت حيض و حكمت حكم آن آشنا شديد، در اين حال خاص از زنان كناره گيريد.

آميزش با زن در اين وضع غير عادى، و ورود ماده آلى در رحم، سبب تحريك و عفونتهاى رحمى و خونريزى بيش از عادت ميشود و به مجراى تناسلى مرد سرايت مينمايد و اگر در اين حال نطفه منعقد شود و از آن مواد عفونى تغذيه و رشد نمايد در معرض بيماريها و اختلالهاى روحى و عصبى خواهد بود. و لا تقربوهن، تأكيد و توضيح امر فاعتزلوا، و حتى يطهرن، بيان منتهاى اين امر و نهى ميباشد. يطهرن- بتخفيف طاء- همين طهارت از حيض را ميرساند. و بقرائت تشديد، اشعار به پاكى كامل و يا شستن موضع و يا غسل، دارد. اين نهى از مقاربت، شامل هر گونه حالت ريزش خون ماهيانه و صفات آن ميشود، زيرا معناى لغوى و عرفى حيض و آنچه در عصر نزول از آن فهميده ميشد، همين بوده. و تقسيم به حيض و سه گونه استحاضه، مستند به سنت و براى تعيين احكام عبادى ميباشد. در قرآن بيش از اين يك آيه، راجع بحكمت و حكم محيض نيامده كه در فقه اسلامى بحثها و فروع بسيارى براى تشخيص و احكام آن آمده. در آئينها و شرايع ديگر جز تورات، سراغ نداريم كه اين مسئله حياتى مطرح شده باشد، و در تورات احكام حيض بسيار دشوار و غير عملى و نامتناسب و خرافى طرح شده است «1».

فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ- فآتوهن، امر ارشادى، مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ، هدايت در جهت امر تكوينى است. تا هر مؤمن با بصيرت، ناظر به امر و هدايت خدا باشد و انگيزه شهوات و طغيانها او را از امر تشريعى و مسير تكوين منحرف ننمايد. حيث، دلالت به شرائط و زمان و محل دارد. آن چنان كه اگر به شخصى، بذر و آلات كشت و توليد و زمين مستعد واگذار شود، همين امر صريح و عملى است كه بايد با نظر به شرائط زمان و مكان، آلات كشت را بكار برد و بذر را در زمين آماده شده بيفشاند. و تعطيل وسائل و انحراف و غفلت از شرائط آن، سرپيچى از امر و موجب مؤاخذه است. تواب- مبالغه تائب- كسيست كه پيوسته خود را از گناه بركنار دارد و بسوي خدا و ثوابش باز گردد و متطهر، كسيست كه همواره خود را در معرض طهارت بدارد. بيش از آنكه عمل جنسى خود تنزل انسان بصورت پستترين جانوران است، جلوهاي آن پيوسته انسان را در معرض گناه و انحراف ميدارد و كسى كه بخواهد مقام انسانى و تقواى خود را نگهدارد بايد تواب و متطهر باشد، تا به توبه از آلودگى درونى و با تطهير از آلودگى بدنى پاك شود. غسل شرعى كه بايد بقصد قربت انجام شود، خود نوعى تحول و توبه و تطهير است. حب خدا، در جاذبه بسوى خير و كمال ظهور مينمايد.

تكرار فعل يحب، مشعر به تأثير هر يك از توبه و تطهير در ظهور حب است.

انسان كه به جواذب طبيعى و انجام انگيزه‏هاى آن پيوسته در معرض گناه و سقوط است بايد همواره هشيار باشد و با گرايش به توبه و تطهير خود را از تنزل و سقوط نگهدارد. انجام انگيزه‏هاى طبيعى و شهوات قانونى موجب بقاء فرد و نوع است و توبه و طهارت نگهبان شخصيت برتر انسان در ميان جواذب متضاد. و همين است صراط مستقيم و طريق كمال و جاذب محبت. مسير مردمى كه مجذوب و محكوم شهوات شوند، سقوط شخصيت انسانى و نسل و اجتماع است. و اگر مانند رهبانيت مسيحى و بودايى، تارك دنيا شوند، هم قواى توليد و بقاء را تعطيل مينمايند و هم منشأ عقده‏هاى جنسى و طغيانهاى آن ميگردند آن چنان كه اكنون در عالم مسيحيت مشهود است.

نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ- اضافه نساء به ضمير جمع مخاطب و تكرار آن، اشعار به تعريف و شناخت زن در جهت اضافه به مرد و توليد دارد. نه از جهات مواهب انسانى يا غرائز حيوانى. زيرا از اينجهات، ميتواند، انسانى بلندانديش و عاليقدر، يا حيوانى پست و وسيله شهوات گردد و در زمينه آميزش با مرد محل توليد.

اين تعبير قرآن- حرث لكم- جامع و مطابق با واقع است: همه جهازات درونى و نماى بيرونى زن كشتزار پر مايه‏اى براى پذيرايى و پرورش بذر انسان است- از دستگاه مغز و اعصاب و خون و نسوج رگها و عضلات و جهاز بذرافشان و بذرگير رحم و لطافت اندام و روى و موى و آهنگ صوت و حركات و بافتهاى رقيق عواطف و صبر و تحمل در حمل و ولادت و پرورش. در واقع سراسر ساختمان درونى و بيرونى و اخلاقى زن در پيرامون جهاز رحم تشكيل شده و پيوسته از وضع و تغييرات آن متأثر ميشود. چنان كه زنان بى‏شوهر و نازا وضع جسمى و روحيشان دگرگون ميشود. و همچنين در زمان بلوغ و بكار افتادن غده‏هاى تناسلى و هنگام حمل و حيض و ولادت و شير در معرض تغييرات و حالات                        مختلف مى‏باشند. مردان چون وسيله حرث و توليدند، نه حرث، اينگونه متأثر از تغييرات جهاز تناسلى نيستند. تكرار حرث و اضافه آن «حرثكم» بجاى «فأتوهن» ارشادى به همان مسير حرث است. انى، دلالت به تعميم زمان و مكان و جهت دارد: در هر زمان و مكان و از هر جهتى كه تمايل مرد برانگيخته شود، در همان مجراى حرث روى آرد. انسان چون ديگر حيوانات محدود به مكان و   شرائط و جهت خاصى نيست. آمادگى هر نوعى از نر و ماده حيوانات براى تناسل و دوره حمل و پرورش، فصل و زمان محدودى دارد كه فقط در همان فصل برانگيخته ميشوند و امكنه خاصى را در كنار و لايه‏هاى رود و دريا و ميان غارها و بالاى درختها انتخاب ميكنند و يا ميسازند، تا ولادتشان مقارن با فصول فراهم شدن غذا و تناسب هوا و توان حركت و فرار از دشمن باشد. و جفتگيريشان از پشت سر است. اين آدمى است كه وسائل زندگيش مانند غريزه و اراده‏اش، نامحدود و آزاد است تا بيانديشد و برگزيند و رهبرى و كامل شود  امر مقيد: فأتوا حرثكم- و تكرار حرث، ارشاد صريح به اتيان در مجراى حرث است.

و تعميم «أنّى» منصرف از غير مجراى حرث ميباشد. و براى تجويز انحراف از مجراى حرث، استدلال به اصل اباحه مورد ندارد. و تعميم «أنّى» منصرف از غير مجراى حرث ميباشد. و براى تجويز انحراف از مجراى حرث، استدلال به اصل اباحه مورد ندارد.

وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ- و قدموا، خطاب بمؤمنين و عطف به «فَأْتُوا حَرْثَكُمْ» است. متعلق قدموا، ذكر نشده تا شامل شود هر چه را كه بوسيله حرث انسانى تقديم ميشود و ذخيره خير و بقاء ميگردد: مؤمن بصير، بايد مانند كشاورز عاقبت‏انديش، ناظر بآينده باشد و هر چه بيشتر از كشت خود براى زندگى آينده‏اش بهره و توشه بردارد. و نبايد شكوفه‏ها و سبزه‏هاى لذات گذرا، چشم و دلش را بربايد و از انديشه در تربيت و ذخيره بذر چشم بپوشد. بايد بذرهايى تقديم نمايند كه وارث عقايد و اخلاق عاليه و جهاد اسلامى باشند تا بهره و سود آن عايد دنيا و آخرت همه باشد: وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ-. مؤمنين، در اين امر حياتى و همه امور بايد داراى چنين بينش و نظرى باشند: «اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ- وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ»- شخص مؤمن بايد در انتخاب كشتزار انسانى، خدا و مشيت او را بنگرد و از هر انديشه انحرافى و گناه پروا گيرد: و اتقوا اللَّه- نه زن را كه كشتزار بذر انسانى است،  منشأ تاريكى و آلودگى روح پندارد (چون ترسائيسم، بودائيسم، صوفيسم) و نه وسيله شهوات و كالاى مبادلات و لذت يابى (چون متمدن نماهاى غربى). و چشم بمنتهاى مسير و اوج انسانى كه ملاقات خدا است داشته باشد: وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ-. با تقديم خير و تقوا و اين بينش برتر، هر چه از پيچ و خمهاى زندگى و مراحل و جواذب آن بگذرد و برتر آيد، بشارتهاى سلامت و بقاء و سعادت برايش آشكارتر ميشود: و بشّر المؤمنين . پايان كد””

اجازه دهيد تا علت سوآل نو مسلمانان عصر نزول را با توجه به اينكه در آن زمان تورات بعنوان تنها كتاب شرعيات در اختيار جامعه بود را مجددا از پرتوي از قرآن حضرت طالقاني براي شما بياورم :

 ” خلاصه آنچه در سفر لاويان تورات باب 15 آمده چنين است: «زنى كه دچار ريزش خون حيض شود، اگر جريان در داخل باشد تا هفت روز و اگر ادامه يابد تا هنگام قطع آن خود نجس است و نيز هر كه او را مس كند و بر هر چه بخوابد و بنشيند و هر متاعى كه بآن تماس يابد نجس ميشود. و اگر مردى با او همبستر شود او و هر چه بر آن بخوابد تا هفت روز نجس مى‏شود. و پس از آنكه زن از خون پاك شد، تا هفت روز نجس است و در روز هشتم، دو فاخته يا دو جوجه كبوتر ميگيرد و آنها را نزد كاهن و جلوى درب خيمه اجتماع مى‏برد.پس كاهن يكى از آن دو را قربانى و ديگرى را سوخته «محرقه» مينمايد و در پيشگاه پروردگار بكفاره جريان خون آن زن ميدهد! پايان كد»

ملاحظه ميفرمائيد كه انسانهاي زمان نزول  تفاوت هاي روشني كه بين دستورات ( تورات ) و وحي بر پيامبر اسلام ميبينند را درك ميكنند ، و با توجه به رفتاري كه با زنان در اين مورد بخصوص از طرف مردان سر ميزده ، چنين سوآل بجائي را از پيامبر اسلام ميكنند …. آرزو ميكردم كه ، همباوران من به اين مسئله حياتي در اسلام توجه خاصي بفرمايند كه 90 در صد مسائل باصطلاح فقهي را كه امروز در فقه تورات زده ما آمده از كجا سرچشمه ميگيرد !!!!. شايد كه پيروان اين دين بيگانه با اصول راهنمايش ( قرآن ) هر چه زودتر به سرچشمه (كوثر ) روشن و حيات بخش آن رجوع كنند .و احكام را با مراجعه به قرآن كريم و علم امروز يكبار ديگر مورد باز بيني قرار دهند .تا يك آشتي بين فقه قابل فهم ،و مسلمانان  امروز ايجاد نمايند .

در اينجا ، مجددا ياد آور ميشوم كه ،قرآن برخلاف اشاعه دروغپردازان ، در آيه فوق زن را زمين خطاب نكرده، در صورتي كه زن به هنگام كشت دانه زمين خطاب ميشد، آنگاه كشاورز بر زمين مسلط ميبود و هر آنگونه كه او ( مرد ) ميخواست با زمين رفتار ميكرد.در صورتيكه ، قرآن در نهايت فصاحت و بلاغت، در آيه فوق زن را مزرعه ( حرث) خطاب ميكند و در اين صورت مرد ميشود باغبان و باغبان در خدمت حرث قرار ميگيرد و وظيفه او نگهباني و نگهداري از حرث ميشود .

مسئله دوم ، كه بسيار حائز اهميت هست ،اين است كه قرآن براي نسل بهمان اندازه اهميت قائل ميشود كه براي حرث ، و همگان نيك ميدانيم كه  رشد و بقاي نسل تنها درگلدان  پاك حرث امكان پذير ميباشد . و اين روش بقاي نسل، و احترام براي حرث و نسل درچشم و دل دين قيم ابراهيم ، با روش فاحش و نا همسو،و ناهم آهنگ و آلوده  همجنسگرائي هيچ گونه همنظري ندارد. و در قرآن تمامي آياتي كه در رابطه با عده ئي از افراد قوم لوط و خانواده نوح پيامبر آمده همگي حاكي از نفي همجنسگرائي ميباشد .

 و اما ، جواب قرآن در مورد همجنسگرائي : مجددا توجه شما را به اين مسئله بسيار با اهميت جلب ميكنم كه در قرآن حتي براي همجنسگرائي هيچ گونه، تكرار ميكنم هيچ گونه تنبيهي توسط ديگر انسانهاي مخالف اين عمل وجود ندارد ، آزادي،حقوق ذاتي انسان هست ، و انسان در انتخاب چگونه زيستن آزاد است تا جائي كه به آزادي ديگران لطمه ئي وارد نكند .  قضاوت ، و جزاي هر سيئه ئي تنها با آفريدگار جهان هستيست و بس . در چشم و دل قرآن كرامت انساني با هر باوري محترم ، و انسان در انتخاب روش زندگي خود آزاد ميباشد. قرآن تنها در برابر نا حق و ظلم هست كه اجازه سكوت و نظاره كردن بر نابودي مظلوم را به پيروان خود نميدهد. و اما آيات مربوطه :

سوره ( نمل)  وَ أَنجَيْنَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ كَانُواْ يَتَّقُونَ(53) و رهانيديم آنان را كه ايمان آوردند ،و متقي بودند.

وَ لُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَ أَنتُمْ تُبْصِرُونَ(54) (ولوط را هنگامي كه گفت مر قومش را آيا ميآئيد آن كار زشت را و شما ميبينيد.  جمله انتم تبصرون اشاره به اين است كه شما زشتى و شناعت اين عمل و عواقب شوم آن را با چشم خود مى‏بينيد كه چگونه جامعه شما را سر تا پا آلوده كرده، و حتى بچه‏ها و كودكان شما در امان نيستند، چرا مى‏بينيد باز هم بيدار نمى‏شويد؟!).  جالبه ، مگر امروز با تمام تبليعات شبانه روزي در نفي و شوم بودن بيماري ايدز،مردم از خطرات آن آگاه نيستند ؟ پس چرا هنوز عده زيادي به اين راه ادامه ميدهند ؟ در صورتيكه خودشان ميبينند كه عاملين به اين عمل در هر روز چند نفر قرباني ميدهند !. بزنده بودن قرآن نگاه كنيد ،همه آنچه را كه در چندهزار سال قبل اتفاق افتاده ، و قرآن آنرا براي ماشرح ميكند مثل اين است كه آيات همين امروز نازل شده . تعجب من از اين هست كه چطور پاره ئي از همباوران محترم تحت تاثير تبليغات سوئي كه ازسوي طرفداران اين جريان خانمان سوز و نسل برانداز هنوز چشمشان را بر روي دو حقيقت ميبندند . يكي اينكه  ميگويند اين يك بيماري ژنتيكيست !!، چگونه خداوند خالق انسان ، او را با يك بيماري ميآفريند ! ، و سپس( همان خالق ) بنده مظلوم و بيمار خود را جريمه ميكند ؟!!  شما از يك طرف با اختيار و آزاد آفريده شدن انسان در قرآن را ميستائيد و از طرف ديگر مسئوليت خطاي انسان را بگردن اشتباه خالق در نارسائي آفرينشش ميدانيد ؟ . ورضايت خود از اين عمل را به عدم نفي قرآن كريم از اين عمل  مميدانيد ؟.. ابتدا بايد عرض كنم كه : قرآن تنها كتابيست كه ، يكي كلمه آن و يك جمله  ( آيه) آن و يكي سوره آن ، و مجموعه كتاب  هركدام به تنهائي يك ” كليت ” هست . جناب لوط فقط يكبار كه به قوم خود گوشزد نكرد بلكه در آيات متعدد اين بحث را پيش كشيد … از همين جا ميروم بسراغ سوآل دوم ،آيا آن عمل فاحش همان همجنسگرائي ، مثلا عمل  يك مرد بايك مرد ،لواط نيست ؟ …به آيه زير توجه كنيد : ء انكم لتَأْتُونَ الرِّجَالَ شهَوَةً مِّن دُونِ النِّسَاءِ  بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تجَهَلُونَ(55) آيا شما ميآئيد بمردان از روي ( شهوت)از غير زنان بلكه شمائيد گروهيكه جهل ميورزيد…..  بايد عرض كنم كه ، زيستن در جهالت خود سبك بسيار فروكاستي از زندگي است اين قوم خود تصميم به زيستن  در آن را گرفته  . جهل به خداوند، و جهل به هدف آفرينش، و نواميس خلقت، و جهل به آثار شوم اين گناه ننگين، حاكي از يك زندگي خردمندانه است ؟ . اگر نيك بينديشيد به اين حقيقت مى‏رسيد كه اين عمل تا چه حد جاهلانه است. و ذكر اين جمله به صورت” استفهاميه” براى اين است كه پاسخ را از درون و جدان خود بشنوند تا مؤثرتر باشد….. شما بروشني ملاحظه ميكنيد كه آنها در نهايت آگاهي ( تبصرون ) در آيه 54  خود را به جهالت ميزنند !

و اما سوآل سوم شما : كه آيا كه اين عمل لواط هست يا نه ؟ و آيا  ( لواط)  در فرهمگ ادبي و ديني و حقوقي ما ، يك عمل جنسي بوده كه بين يك مرد بالغ و يك كودك انجام و ربطي به همجنسگرائي ندارد  نيست ؟ !!َ .  براي يافتن جواب شما ميرويم به سراغ آيه بعد ….ء انكم لتَأْتُونَ الرِّجَالَ شهَوَةً مِّن دُونِ النِّسَاءِ  بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تجَهَلُونَ(55) آيا شما ميآئيد بمردان از روي ( شهوت)از غير زنان بلكه شمائيد گروهيكه جهل ميورزيد .جالبه ، مگر از اين روشن ترهم ميشود بيان  كرد ،كه افراد اين قوم عمل شهوتراني بين مرد، با مرد بر مرد با زن را  ترجيح ميدادند ، توضيح ديگري داد؟ ، و در كجاي اين آيه بحثي از مرد با كودك بميان آمده ؟  و اگر در كتاب فقهي فقيهي از بين فقهاي محترم ما چنين مطلبي آمده باشد ، مطمئن باشيد كه پايه قرآني ندارد ..  مگر يك فقه بيگانه با اصول راهنماي اين دين ( قرآن ) … .و از طرف ديگر، در نفي همجنسگرائي از دفن در زير خروارها خاك و سنگ ديگر چه تنبيه سنگين تري را  ميتوان انتظار داشت  ؟ …..

  سوال چهارم ، شما . آيا همجنسگرائي نوعي زيستن  توام با عشق ، ايثار ، حسادت ، و حسرت  است ؟ . و اين نوع زيستن ربطي به همجنسگرائي ندارد ؟ .جالبه، آيا عدم به احترام به همزيستي مسالمت آميز با ديگر ناباوران به همجنسگرائي ، عشق است ؟ ،ايثار است ؟ . مكمن است كه حسادت و حسرت باشد ، كه اتفاقا اين هر دو يك پديده  در يك انسان بيمار گونه است ، و هيچ همخواني با عشق و ايثار ندارد .آيه زير جواب شما را روشن ميكند.

 * فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُواْ أَخْرِجُواْ ءَالَ لُوطٍ مِّن قَرْيَتِكُمْ  إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ(56  پس نبود جواب قومش مگر آنكه گفتند بيرون كنيد آل لوط را از قريه خودتان ، بدرستيكه ايشان مردماني اند كه ميخواهند پاك باشند . خوب توجه كنيد  به ( طعنه ) همجنسگرايان، ميگويند : اين لوطي ها ميخواهند پاك باشند ، پس ميدانستند كه خودشون ناپاكند . بس روشن هست كه در محيط آلودگان ،پاكي جرم هست ، مگر يوسف بجز بجرم ،پاكدامني به زندان افتاد ؟.  و اين شگفت‏آور نيست كه حس تشخيص انسان بر اثر خو گرفتن به يك عمل ننگين دگرگون شود، داستان معروف” مرد دباغى كه دائما با پوستهاى متعفن سر و كار داشت و شامه او با آن خو گرفته بود و گذشتن او از بازار عطاران و بيهوش شدن از بوى نامناسب عطر! و دستور آن مرد حكيم كه وى را به بازار دباغان ببريد تا به هوش آيد و از مرگ نجات يابد” را نشنيده ايد ؟. چه مثال  جالب و منطقيست   براى اين مطلب . مگر جناب لوط بجز نصيحت آنها را تهديد هم ميكرد كه آن قوم گفتند لوطي ها بايد وطن خود را ترك كنند ؟ و از سرزمين خود آواره شوند ؟ . چقدر اين ناپاكان باور به عشق به انسانيت دارند ! صبور باشيد ، امروز در اقليت هستند ، از قرآن بياموزيد فردا كه به اكثريت رسيدند معناي عشق و ايثار را هم  خواهند فهماند . .. و اما سوآل طولاني پنجم شما كه چند سوآل را در درون يك سوآل كنجانيده ايد !”” که در قرآن به دقت روشن نشده است که فعل زشت قوم لوط که مایه عذاب ایشان شد چه بوده است. برای روشن کردن آن فعل زشت، باید مجموع قرائن قرآنی را کنار هم قرار بدهیم: اولاٌ مطابق بیان صریح قرآن، عذاب قوم لوط به واسطه مجموعه ای از زشتکاری های ایشان بوده است، برای مثال یکی از مهمترین اشتغالات ایشان، مطابق بیان قرآن، راهزنی بوده است. ثانیاٌ یک پیامبر الهی، یعنی ابراهیم،با علم به تمام زشتکاری های ایشان به دفاع از آنان برخاسته و برای نجات ایشان مستقیماٌ با خداوند مجادله کرد، و خداوند نتوانست در آن مجادله او را نسبت به موضع خود قانع کند. اما خداوند آن پیامبر را به خاطر دفاعی که از قوم لوط کرد سرزنش نکرد، بلکه برعکس حس شفقت او را ستود. ثالثاٌ تنها جایی در قرآن که ما با یک مصداق   روشن از آن عمل زشت روبرو هستیم و می توانیم بر آن مبنا تصویر روشنی از آن فعل زشت به دست آوریم، ماجرایی است که در خانه لوط رخ داد . مطابق بیان قرآن، وقتی که قوم لوط از حضور مهمانان او که در واقع  فرشتگان در قالب دو جوان بودند، آگاه می شوند، به خانه لوط یورش می برند و می خواهند به زور با آن دو جوان عمل جنسی انجام دهند. در این واقعه سه نکته مهم وجود دارد که آشکارا نشان می دهد “عمل زشت” مورد شماتت قرآن هیچ ربطی به مفهوم “همجنسگرایی” به معنای امروزین آن ندارد:اول آنکه عمل شنیع قوم لوط مصداق آشکار تجاوز به عنف است دوم آنکه اگرچه این نکته در بیان قرآنی چندان روشن نیست، اما در روایاتی که در شرح این آیات آمده تصریح شده است که فرشتگان در قالب دو پسر نوجوان کم سال ظاهر شده بودند. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیرالمیزان ذیل آیات مربوط به قوم لوط و نیز درباره عمل لواط آورده است، به صراحت “لواط” رابطه ای میان یک مرد بالغ و یک کودک یا نوجوان کم سال تلقی شده است. پايان كد . لطفاٌ نظر خود را بفرمایید.” بسيار خوب،سوآلات شما مرا در شرايطي قرار ميدهد كه از بدرازا كشيدن پاسخ هراسي نداشته باشم . ميرويم به سراغ آيات سوره هود :

فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَ جَاءَتْهُ الْبُشْرَى‏ يجُادِلُنَا فىِ قَوْمِ لُوطٍ(74) اِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُّنِيبٌ(75) ياإِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَاذَا  إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ  وَ إِنهَُّمْ ءَاتِيهِمْ عَذَابٌ غَيرُْ مَرْدُودٍ(76) و لَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سىِ‏ءَ بهِِمْ وَ ضَاقَ بهِِمْ ذَرْعًا وَ قَالَ هَاذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ(77)و جَاءَهُ قَوْمُهُ يهُْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِن قَبْلُ كاَنُواْ يَعْمَلُونَ السَّيَِّاتِ  قَالَ يَاقَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتىِ هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ  فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ لَا تخُْزُونِ فىِ ضَيْفِى  أَ لَيْسَ مِنكمُ‏ْ رَجُلٌ رَّشِيدٌ(78) قالُواْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فىِ بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍ‏ّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ(79) قالَ لَوْ أَنَّ لىِ بِكُمْ قُوَّةً أَوْ ءَاوِى إِلىَ‏ رُكْنٍ شَدِيدٍ(80) قالواْ يَالُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَن يَصِلُواْ إِلَيْكَ  فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ الَّيْلِ وَ لَا يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ  إِنَّهُ مُصِيبهَُا مَا أَصَابهَُمْ  إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ  أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ(81) . توجه كنيد كه ،داستان از كجا آغازيده . در آيه 72 همين سوره ، ميفرمايد كه وَ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ… در اينجا سخن از آمدن رسولان خداوند به سوي ابراهيم هست … اولا از كجا ميگوئيد اين رسولان ( فرشته ) بودند ؟ چون در آيه 79 همين سوره مجددا ميفرمايد : و لَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا …   تناقض جواب ديگري ، كه اكنون سوآل شما شده در اين هست كه  از يك طرف بدون معلوم كردن نشانه فرشته بودن رسولان در آيات ، مگوئيد فرشته اند ! و از طرف ديگر ميگوئيد كه افرادي از قوم لوط ميخواستند به آنها تجاوز جنسي كنند ؟ . بيان صريح قرآن چنين است  : رسولاني از طرف خداوند بسوي ابراهيم و لوط آمده اند ، جنس آنها در قرآن مشخص نيست ، پس بحث فرشته بودن آنها نظر شخصي افراد هست .ثانيا كلمه ( راهزني ) را من در قرآن نيافتم . ( اگر آيه آن را مشخص كنيد سپاسگذار ميشوم ) !! ثالثا، در پاسخ مجادله ابراهيم با خداوند (‏ يجُادِلُنَا فىِ قَوْمِ لُوطٍ ) . خداوند به صراحت به ابراهيم امر به اعراض فرمود 🙁 ياإِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَاذَا).(  إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ  وَ إِنهَّمْ ءَاتِيهِمْ عَذَابٌ غَيرْ مَرْدُودٍ ) . قطعا ، بدرستيكه اين امر خداوند هست كه اين قوم بايد نابود شود ، و ابراهيم نيك ميداند كه در برابر امر، و اراده آن اكبر ، هيچ مقامي اجازه اظهار نظر ندارد . در ايه تعريف از ابراهيم دال بر موافقت او از عمل قوم لوط نيست !. رابعا، در مورد زشت بودن عمل ، كه در سوآلتان ، آن پاسخ را بدين شرح آورده ايد كه ، تنها زشتي عمل قوم لوط در ماجري خانه لوط و مربوط به مهمانان ايشان هست نيز ، با آيات فوق همسوئي ندارد، اين قوم معتاد به اين عمل زشت بودند وَ لُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَ أَنتُمْ تُبْصِرُونَ(54) . من در اينجا برسم امانت عين برداشت جناب طباطبائي را ميآورم “” و اين جمله در بين جمله” وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ” و بين جمله” قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِي …” معترضه است و در معنا دادن به مضمون هر دو طرفش مفيد است اما اينكه جمله قبل خود را معنا مى‏دهد براى اين است كه وقتى شنونده بشنود كه قوم لوط به طرف ميهمانان لوط هجوم آوردند بطورى كه يكديگر را هل مى‏دادند خوب نمى‏فهمد كه اين هجوم براى چه بوده ولى وقتى دنبال آن بشنود كه قوم لوط معتاد به عمل‏هاى شنيع و گناهان شرم‏آور بودند مى‏فهمد كه انگيزه آنان بر اين هجوم همان عادت زشتى بوده كه فاسقان قوم به گناه و فحشاء داشته و خواسته‏اند آن عمل زشت را با ميهمانان لوط انجام دهند “” خامسا ، بسيار متشكر ميشدم اگر روشن ميكرديد كه عمل قوم لوط به جز همجنسگرائي ،چه ميتوانست باشد ؟ به مهمانان جناب لوط حمله كرده بودند كه با آنها عكس بگيرند ؟ !!. بسياري از همباوران من با نهايت احترامي كه مجددا براي آنها قائل هستم ، بجاي اين كه نظر خود را دال بر بي اشكال بودن عمل همجنسگرائي به صراحت اعلام كنند ، تلاش ميكنند قرآن را نيز … !  سادسا، در پايان سوآل خود گفته ايد كه : عمل شنيع قوم لوط در مصداق تجاوز به عنف است ! بايد عرض كنم ، تجاوز و اعتياد و يا اعتياد و تجاوز هر دو دست در دست هم دارند ، تا انساني به خوئي معتاد نشود متجاوز نميگردد ، يك انسان  يك شبه  تصميم به مستبد شدن و بر قراري استبداد در يك جامعه را نميگيرد ، اين خوي خانمان بر انداز از اعتياد و استمرار به آن ميآيد . سوآل ششم شما : نظر شما در مورد فقه سنتي ما در مورد عدم حساسيت بعضي از فقها ، براي دفع شهوت مردان !!!!! با دختر ان نوزاد چيست ؟ .همباور من ، در نهايت شرم ، بايد عرض كنم اگر شما در فقه ما مسلمانان چنين جمله ئي را ملاحظه كرديد ، شك نكنيد كه آن به اصطلاح فقيه از يك بيماري جنسي در عذاب هست و بر يابنده اوست كه در اولين فرصت او را به اولين كلانتري محل معرفي ، تا در بستري كردن او در يك بيمارستان ترك اعتياد به تجاوز به ناموس انسان بستري و معالجه نمايند ، صواب هر دو دنيا از آن شماست ….و اما سوآل شما در مورد لواط مرد با كودك ، اجازه ميخواهم اين را به صراحت عرض كنم كه اين بيماري نه تنها در دوران قوم لوط بوده و يا در فرهنگ خاورميانه بوده وهست ،در همين كشور آمريكا كه مازندگي ميكنيم ، يكي از بزرگترين مصيبت ها براي بچه هاي مظلوم هست ، مخصوصا در كليسا  ( ياد دارم كه در سال 2006 در همين استان ما مبلغ 64 مليون دلار كليساي شهر بابت خسارت به مرداني كه ،مثلا از 32 سال قبل تا به امروز مورد تجاوز جنسي كشيشان كليسا قرار ميگرفته اند را به 500 خانواده  پرداختند ) و آخرين افتضاح در همين امسال 2012 در مورد سرپرست تيم ورزشي دانشگاه !!!!! پنسيلوانيا بود ، كه اين انسان بيمار دهها جوان ورزشكار را به حمام ميبرده و به آنها تجاوز ميكرده ، اين بحث مردان ،ما و مردان جاي ديگر ، و يا در دين ما و دين دگران نيست ، اين به اصطلاح مردان بيمار ما هستند كه براي انسان و ناموس او هيچ حرمت و كرامتي قائل نيستند .  بسيار روشن هست كه مردان بيمار ، كودك بي پناه را مورد تجاوز قرار ميدهند چون از ترس نميتواند فرياد بزند و يا با كسي درد خود را درميان بگذارند .  .آخرين سوآل شما :ميگوئيد در قرآن به همجنسگرائي زن با زن اشاره ئي نشده . من در اين مورد با شما موافق هستم كه مشخصا به اين كلمه اشاره نشده، اما زياد نميخواهد نگران باشيد اگر ما از آيات قران نميتوانيم ،خيانت زنان نوح و لوط كه هردو پيامبر بر گزيده خداوند بودند را به حساب همجنسگرائي بگذاريم ، امروز كه ديگر نه تنها اين فاجعه ، ننگ نيست بلكه در بسياري از كشورها مشغول آزاد سازي ازدواج آنها با يكديگر هستند ، در نتيجه بحث ديروز را فراموش كنيد، كه آيا قوم فلان و بهمان چه ميكرده ، امروز را به جسبيد كه كشتي حرمت و كرامت ناموس انسان  در حال غرق شدن هست . اما با توجه به اين آيه و اين كه در آن دو قوم به صراحت از همجنسگرائي مرد با مرد سخن رفته شايد خيانت همسر نوح پيامبر وهمسر لوط پيامبر به همين علت بوده كه شرح خيانت آنان در قرآن بيشتر از اين نيامده  .( ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ  كَانَتَا تحَتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَلِحَينْ‏ِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنهْمَا مِنَ اللَّهِ شَيْا وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ(10 ) سوره تحريم خداوند مثلى براى كافران زده است، مثلى به همسر نوح و همسر لوط” ” آنها تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خيانت كردند ….  در پايان توجه شما را به خلاصه مطالب فوق  جلب ميكنم . بطوري كه در آيات فوق ملاحظه ميكنيد ،در بين قوم لوط افرادي بوده اند كه برقراري رابطه جنسي مرد ، با مرد را بر مرد با زن ترجيح ميدادند ، و اين عمل چيزي نيست بجز همجنسگرائي . در  قرآن بصراحت اين عمل قبيح وزشت ناميده شده  و بر خلاف روند نظم آفرينش ميباشد . در قرآن به صراحت تاكيد شده كه جزاي اين عمل تنها با خداوند هست ، و ما و حتي پيامبران آن عصر هم حق تنبيه و مجازاتي بر آنان را نداشته و نداريم . در صورت تمايل به تفحص بيشتر  ميتوانيد به سوره هاي شعرا،عنكبوت، نمل، قمرو حجر،مراجعه نمائيد. از طرح سوآلات شما دانش پژوهان گرامي  و اعتمادي كه به اين بنده فرموديد سپاسگذارم و آرزو ميكنم ، گرچه نه در خور انتظار شما عزيزان بلكه با اذعان به كم تواني خودم تا حدودي توانسته باشم سوآلات  شما را پاسخ گو بوده باشم . بياد داشته باشيد، گرچه ممكن هست طرح اين سوآل و يا پرداختن به جواب براي آن، آنهم از ديدگاه قرآن،كه يكي از زمان برترين  پاسخها ميبود ،براي عده ئي از همباوران خارج از كشور پيش پا افتاده باشد ، اما  من تنها بپاس احترامي را كه براي شما عزيزان درون كشور از صميم قلبم قائل هستم  نه تنها  چنين سوآلاتي، بلكه هر سوآلي  كه توان جواب داشته باشم را بر ديده منت پاسخ خواهم داد ، پذيرش آن با شماست .

باسپاس مجدد ،و  آرزوي حصول خير و هدايت قرآني براي همگان.

دسامبر 2012. آمريكا

نادر انتظام

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.