برای بزرگوار برادر عزیزم ، جناب بهمن انتظام
بدست Nader • 8 اکتبر 2020 • دسته: نوشتاردیدم فقط خداوند ماندگار خواهد بود.
ساعت ۱۱ صبح روز پجنشبه ششم آگوست ۲۰۲۰ افراد خانواده با تعداد ۱۰ نفر از دوستانی که خود اسرار به شرکت داشتند ، و قانون کرونا اجازه میداد ، برادر از خاک بر آمده ام ، جناب بهمن انتظام را بخاک سپردیم . ( چه غریبانه ؟!) .
بیاد دارم در سال ۱۹۷۷ در یک بعد از ظهر تابستان گرم و شرجی در ایالت ماساچوست یک جوان ایرانی از دانشگاه ما بر اثر شنا در دریاچه شهر غرق شده بود ، قرار شد مجلس ختمی برای او بر گزار کنیم ، همه دانشجویان دانشگاه جمع شدیم و مراسم را… در آپارتمان یکی از هم کلاسی ها بر گزار کردیم .
گفتند یکنفر بلند بشه و کمی در مورد زندگی و مرگ صحبت کند ، قرعه بنام من افتاد. نیم ساعت حرف زدم ، بسیار مورد تائید بچه ها قرار گرفت و از آن زمان تا به امروز ، من در صدها مراسم برای کسانی که حد قل ۹۹ در صد آنها را نمی شناسم صحبت کردم و مردم را تسلی دادم و هزاران دلار هم پول داند و من هم همان هفته اول وجه اهدائی را بهر نحو ممکن حواله کردم به ایران و بنام آن خانواده به نیازمندان دادم .
اما روز پنجشبه ششم آگوست ۲۰۲۰ یعنی بعد از ۴۳ سال و صدها سخنرانی ، زبانم بند آمد. به اطرافم نگاه کردم ، از یک طرف تابوتی را در پیش رویم گذاشته بودند که بعد از پسرم برایم عزیز ترین برادر را در خود از دید ما پنهان میکرد . از طرف دیگر به جمعیت ۲۰ نفری نگریستم ، سپس به خاک آرامستانی نگاه میکردم که ، بوی خاک ایران را نمی داد ، زبانم بند آمده بود ، مثل اینکه ، آنقدر مست بر رسی جنایت استبداد بودم که، با ما ملت خوب چه ها که نکرد .، خدعه ، نیرنگ ، جنگ ، مرگ ، اعدام ، زندان ، داغ ، فراق ، هجرت ، و امروز هم در غربت بخاک رفتن غریبانه ؟ .
مخواستم حضورا حلقه بر درب خانه هر کدام از شما گرامیان که بهر نحوی ما را تسلی دادید بنوازم ، بعد مکان ، مانع شد ، عزیزان جان و دل عمیق ترین سپاس خانواده انتظام را بپذیرد ، برای همه شما گرامیان آرزوی بهزیستی و سر فرازی دارم .