معبد عشق
بدست Nader • 16 سپتامبر 2020 • دسته: نوشتارفردا یک معبد میسازم ، معبدی بی درو پیکر ، بی سقف ، بی دیوار ، ترا بر دوش به ان معبد می برم ، ما به نماز می ایستیم ، با هستی این همانی می جوئیم .
در آن معبد من اذان می گویم و تو ساکت باش ، تو نماز بگذار و من خموش .
در آن معبد یک سرود را با آواز بلند فریاد میکنیم ، با همه فرشته های عاشق هم آواز
میشویم .و
به هستی میگوئیم برای دو نماز گزار عاشق بنوازد ، آه که چه سمفونی زیبائی که ،…
خدای هستی آنرا رهبری میکند ، تا بحال به چنین نمازی ایستاده ای ؟ .
اینجا ، معبد آوارگان کوی عشاق بی قراره ، اینجا فقط خدا پیشنمازه ، و ما به او اقتدا میکنیم ، زیرا که
او ٍعاشق شد ، عشق را آفرید و در ساز آفرینش جهانش نواخت ،
دوست داری به این معبد سری بزنی ؟ پس کفش هایت را از پا درآر ، عریان شو ، لباس تنت بین تو و خدا حائل میشه ، قصه ام نیمه تمام ماند ، زیرا تو به خواب رفتی .