من در زباله‌های شهر بدنبال انسان می‌گردم!

بدست • 1 آگوست 2014 • دسته: نوشتار

بنام خدای انسان ؛

من در زباله های شهر بدنبال انسان میگردم !!.

در ایالتی که من زندگی میکنم ( کالیفرنیا ) دو گونه زباله های شهر جمع آوری و به گورستان  مخصوص دفن آنها  منتقل میشود .در هر دو روش دستهای انسان راننده هیچگونه دخالت  و تماس مستقیمی با زباله ها  ندارد .  این کار  با ماشین های مخصوص حمل زباله انجام میشود .

در روش اول که از مراکز تجاری حمل میشود ، ماشین حمل ، دو بازوی مکانیکی خود را بسوی دو طرف ظرف بسیار بزرگی که زباله ها در آن ریخته شده  می گشاید و با یک حرکت سریٍع این ظرف چند تنی را به بلای سر ماشین حمل برده و با چند حرکت        ضربه ای !!،  آن را تخلیه ، و ظرف خالی را مجددا به جای اول باز گذاشت و به  دنبال ظروف بعدی و مکان دیگری .

در روش دوم ، که معروف به جمع آوری از منازل  مسکونی است ، تقریبا با روشی نزدیک به همان روش محل های تجاری است ، منتهی به این که ظروف کوچکترند .

من این افتخار را داشته ام که گه گاهی با هر دو راننده گپی و گفت و گوئی داشته باشم، که معمولا در هر حال من به آنها نزدیک میشوم و ضمن احوال پرسی و پیشکش نمودن  نوشابه و یا یک شیرنی  ، به کاوش درونی آنها میپردازم ، شما باور نمیکنید که این زحمت کشان شهر ما چه داستانها دارند که با شنیدن بعضی از آنها شما را  بر جایتان میخکوب می کنند ؟!!.

معمولا ، هر از چند شبی در اخبار چنین آورده میشود که امروز راننده خوب شهر ، با این که  سرکشی به درون این ظروف زباله  جزء مسئولیت های کاری آنه  نیست  ( مخصوصا آنها که از  محل های تجاری جمع آوری میکنند )اما  امروز با مشاهده جسد یک انسان در درون این ظرف زباله ؟؟!!  بلافاصله مراتب را به پلیس شهرگذارش نموده و ……  و در پاره ای  از موارد آنها با  یک کودک زنده   پیچیده در قنداقه روبرو میشوند !!! که معمولا آنها را (  کودکان ناخواسته )  !! مینامند ، یعنی زن و مردی در پس یک شهوترانی حیوانی نسلی را تولید و در پس  حمل ،  این طفل معصوم و بی گناه و بی پناه را در کنار درب ورودی بیمارستانها  و یا این گونه ظروف زباله رها میکنند  به امید این که شخص و یا اشخاصی  ( او )  را بیابند ؟؟ و اجبارا از آنها مواظبت کنند . البته  دربعضی موارد با نهایت تاثر و تاسف آنها با جسد بی جان این نو رسیده ها نیز روبرو میشوند  !.

آنچه را تا بدین جا برای شما شرح کردم ،  بدین منظور بود تا آنچه را در هفته گذشته از یکی از این بزرگواران ، این تنها انسانهای با خدا، و با احساسی  که  هنوز در جهان بی انسان ما مظهر انسانیت هستند را برای شما باز گو کنم ، و به تمامی سران !!!!؟؟؟ کشور های جهان  پیام یکی از آنها را برسانم . گر چه نیک میدانم که سرگرمی آنها به …..

در کشورهائی که این ماشین های حمل زباله وجود ندارند به این گونه افراد میگویند رفته گر ؟؟؟ در فرهنگ قرآنی یکی از معانی تسبیح ، ( پاک سازیست  )  پس این گروه خواسته و یا نا خواسته از صبح تا به شب به همراه فرشته ها در کار تسبیح  و پاک سازی جهان ما هستند ؟؟.

چهار شنبه گذشته که انسانهای درنده خوی ، انسان بی گناهی را سر میبریدند !! پیر مرد راننده را دیدم که بر خلاف هفته های پیشین که با دیدن من با یک تبسم سراسر پر از مهر به استقبالم میآمد ، زیرا ، او نیک میدانست که او را دوست دارم و از دیدارش وشنیدن  نصایح و رازهای نا گفته اش لذت میبرم ، به ماشین زباله تکیه داده و دستمالی بدست ، و با چشمانی گریان ، مرا به حضور میخواند  ؟!!.

سخت بر خود لرزیدم ، که شاید او  نیزعزیزی را از دست داده ؟  شاید چون او میدانست که من با تمامی این آتش ها به هنگام  از دست دادن پدر و مادر ( آنهم هم زمان ) و  برادر ( آنهم در چهل سالگی ) و در نهایت بازگشت پسرم به پیشگاه معشوقش ،  امروز برای او بهترین همدم خواهم بود؟؟ بدین منظور میخواست با سرازیر کردن اشکهای خداگونه اش بر گونه های خداگونه خود صدایم کند که ، تا دیروز شانه های من  رفته گر برای تو آماده پذیرای درد هایت بود ؟؟؟ و  امروز نوبت توست که ………

و من مشتاقانه و آماده خدمت رو به او آوردم ، رفته گر با گشودن قلب اشک آلود خود فرصت سوآل کردن را از من گرفت و گفت : نادر ؟ تو گفتی مسلمانی ؟ نه ؟ تو گفتی یکی از همین ها هستی ؟ و در حالی که  با دست های لرزان و آلوده  به تمدن ؟ انسانهای بی نیاز ؟ بریده روز نامه ای را از جیب شلوار جین مندرسش بیرون میآورد !! با یک ژست مردانه ای خودش را جمع و جور کرد ،و با آن زبان انگلیسی بسیار سخت  غیرقابل فهم ، اما شیرینش :

به این عکس نگاه کن !! عکس نشانگر اجساد بی سر و بی دست و بی پا و تکه تکه شده  کودکان غزه بود که کنار خیابان شهر ی با ساختمان های در هم کوفته شده  افتاده بودند   ، و درد آور تر آن که در عکس مردان و زنانی را میدیدی که از کنار این اجساد ،  بدون توجه به آنها در حال فرار بودند . گوئی آنها میدانستند که برای نجات این کودکان دیگر دیر شده ، پس بایدمان که به دنبال سر پناهی ؟؟؟؟  برای نجات خودمان بود  ؟ !!!. پیر مرد گفت  با ان که این وظیفه من نیست اما من هر بار که میخواهم ظرف زباله ای را خالی کنم از ماشین پیاده میشوم و با یک نگاه مطمئن میشوم که جسدی در آن نباشد . زیرا انسان در چشم و دل خداوند کرامت دارد ولو جسد او ، حتی در سطل زباله ؟!.

میخواستم از تو بپرسم که مگر این ها مسلمان  نیستند ؟ مگر این ها عرب نیستند ؟!  مگر یهودیهای و مسلمانها پسر عموی هم نیستند ؟ از هم گذشته مگر این ها انسان نیستند ؟ چرا شما با تعدادی حدود ۲ میلیارد ؟!!! . و آنهمه ثروت ؟ و نفت و گاز ؟ نمیتوانید با بستن شیر های نفت وگازتان حد اقل برای یک هفته جهان را با خودتان همراه کنید ،تا شاید به این همه خون ریزی و کشتار نا برابر پایان داده شود ؟

پیر مرد را نه تنها برای این که با این خدمت ارزشمندش  که اجازه نمیدهد شهرمان  از بوی تعفن دور ریز از اصراف  ثروتمندان بی نیاز ؟ این دیار، غیر قابل زیست شود ؟ دوست میدارم ، بل  بیشتر از این همه احساس و انسانیت و دانشش  که امروز در هیچ یک از رهبران کشور های جهان و به ویژه در هیچ یک از رهبران کشورهای به اصطلاح مسلمان   کوچکترین اثری را مشاهده نمیکنیم خالصانه دوست دارم .

پیر مرد حرفش را نیمه تمام گذاشت و گفت باید بروم ، اما آرزو میکردم که ، در بین تمامی کشور های جهان یک ( باورمند به خدا ؟؟!!)  نه، به انسانیت ؟؟!! آنهم که نه ، چون آن نیز سالهاست که مرده ، حد اقل باورمند به هیچ ؟؟؟!! که آن هم دیگر نیست ، و سرش را تکان داد و در حالی که تلاش میکرد اشک انسانیت خود را از من پنهان کند سوار به ماشینیش شد و با شدت هر چه تمامتر گازی ، داد و رفت ، و من ماندم و سوآل بی جواب او .

از شما که این مقاله را میخوانید ملتمسانه تقاضائی دارم که ، اگر شما جوابی برای او دارید برای من بفرستید ، شاید  جواب شما مرحمی بر درد تنها انسان  پاک کننده این زمین باشد ؟؟!!. پیشا پیش به نیابت او از شما سپاسگذارم .

شما متوانید این درد نامه و دیگر مقالات این شکسته قلم را درسایت آزادی انقلاب اسلامی در هجرت ، و  سایت naderentezam .com مطالعه فرمائید ، به یاد داشته باشید که پیک [email protected] متواضعانه در انتظار شنیدن صدای قلم شماست.  این مقاله را به پدران و مادران یهودی و مسلمان داغدار تقدیم میکنم .

اول آگوست ۲۰۱۴ ، آمریکا . نادر انتظام

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.