آقای سروش: نبود عشق در قرآن ۲
بدست Nader • 4 آگوست 2012 • دسته: نوشتاربا نام و ياد آن هستي بخش
خشيت و ترس از خداوند قرآن ؟ چهارم آگوست 2012
حمد و سپاس به پيشگاه آفريدگار رحمان ، براي فرصتي كه عنايت فرمود تا بحث آنچه كه جناب سروش در دانشگاه UCLA بنام خشيت از خداوند و عدم عشق در قرآن مطرح نموده بودند را از ديدگاه قرآن بررسي كنيم .
جناب سروش گفته بودند كه ( مولانا و حافظ و ..) كمبود عشق در قرآن را جبران كرده اند!!.
در نوشتار بيست و هفتم جولاي ،عشق خداوند به موجود بشر در قرآن را مطرح كردم .اكنون ميپردازم به اولين مرحله تكامل آن جناب بشر ديروزي ( و انسان ما قبل آدم ) كه عرض كردم خداوند در ابراز عشق به او چه سنگ تمامي گذاشت . و اما انسان..
بر قرآن پژوهان محترم روشن است ، كه كلمه انسان ريشه در انس دارد ،كه اتفاقا بر خورداري از همين نعمت نيز رد پائي در عشق دارد ، اما جالبتر توصيف و تعريفي را كه آفريدگار انسان از او در اولين مرحله تكامل فكري او از بشر به انسان ميكند زمانيست كه يكراست ميرود به سراغ آفرينش او در رحم مادر ( كه بنا برقولي اين نام را از رحمانيت خود بر رحم مادر كه بمعناي مطلق كلمه او منشاء افرينش انسان ميباشد را بر انسان نهاده است ) و او را در سوره مومنون چنين معرفي ميكند وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَنَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ(12) و بتحقيق كه آفريديم ( افريديم مفرد نيست ،جمع است ،يعني تمامي عوامل در افرينش را بخدمت گرفتيم تا او را خلق كنيم ) انسان را از سلاله ۰ سل، يعني جداكردن با ملايمت . سله ، با نرمي و ملايمت جدا كرد . سلاله ، قسمت صاف شده و پاكيزه اي كه با ملايمت از مايعي و مانند آن جدا ميشود ، .نطفه ” سلاله ” ناميده ميشود زيرا قسمت استخراج شده از غذاست . پس معناي آيه ميشود ” «ما انسان را از چكيده و خلاصهاى از گل آفريديم > در حقيقت آيه قبل به آغاز وجود همه انسانها اعم از آدم و فرزندان او اشاره مىكند كه همه به خاك باز مىگردند و از گل برخاستهاند، اما در اين آيه به تداوم نسل آدم از طريق تركيب نطفه نر و ماده و قرار گرفتن در قرارگاه رحم توجه مىدهد .ثمَُّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فىِ قَرَارٍ مَّكِينٍ(13) – «سپس او را نطفهاى در قرارگاه مطمئن [رحم} قرار داديم . تعبير از رحم به «قَرارٍ مَكِينٍ» (قرارگاه امن و امان) اشاره به موقعيت خاص رحم در بدن انسان است، در واقع در محفوظترين نقطه بدن كه از هر طرف كاملا تحت حفاظت است قرار گرفته، ستون فقرات و دندهها از يك سو، استخوان نيرومند لگن خاصره از سوى ديگر، پوششهاى متعدد شكم از سوى سوم حفاظتى كه از ناحيه دستها به عمل مىآيد از سوى چهارم، همگى شواهد اين قرارگاه امن و امان است.جالبه چقدر آفريدگار جهان هستي براي آفرينش اين عزيز دوردونه ناسپاس سنگ تمام گذاشته ؟ .كه صد البته اين در آفرينش كل جهان هستي نيز صادق است.
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَمًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لحَْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الخَْالِقِينَ(14 ه همه به خاك باز مىگردند و از گل برخاستهاند، اما در اين آيه به تداوم نسل آدم از طريق تركيب نطفه نر و ماده و قرار گرفتن در قرارگاه رحم توجه مىدهد.
تعبير از رحم به «قَرارٍ مَكِينٍ» (قرارگاه امن و امان) اشاره به موقعيت خاص رحم در بدن انسان است، در واقع در محفوظترين نقطه بدن كه از هر طرف كاملا تحت حفاظت است قرار گرفته، ستون فقرات و دندهها از يك سو، استخوان نيرومند لگن خاصره از سوى ديگر، پوششهاى متعدد شكم از سوى سوم حفاظتى كه از ناحيه دستها به عمل مىآيد از سوى چهارم، همگى شواهد اين قرارگاه امن و امان است.
(آيه 14)- بعد به مراحل شگفت آور و بهت آور سير نطفه در رحم مادر و چهرههاى گوناگون خلقت كه يكى بعد از ديگرى در آن قرارگاه امن و دور از دست بشر ظاهر مىشود اشاره كرده، مىفرمايد: «سپس نطفه را به صورت علقه [خون بسته]، و علقه را به صورت مضغه [چيزى شبيه گوشت جويده شده] و مضغه را به صورت استخوانهايى در آورديم، و بر استخوانها گوشت پوشانديم» (ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً).
جمله «فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً» يك معجزه علمى است كه پرده از روى اين مسأله كه در آن روز براى هيچ كس روشن نبود بر مىدارد، زيرا قرآن نمىگويد: ما مضغه را تبديل به استخوان و گوشت كرديم، بلكه مىگويد: ما مضغه را تبديل به استخوان كرديم و بر استخوانها لباس گوشت پوشانديم، اشاره به اين كه مضغه نخست تبديل به استخوان مىشود و بعد از آن گوشت روى آن را مىپوشاند.
و در پايان آيه به آخرين مرحله كه در واقع مهمترين مرحله آفرينش بشر است با يك تعبير سر بسته و پر معنى اشاره كرده، مىفرمايد: «سپس ما آن را آفرينش تازهاى داديم» (ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ).اين همان مرحلهاى است كه جنين وارد حيات انسانى مىشود، كه درروايات اسلامى از آن تعبير به مرحله «نفخ روح» (دميدن روح در كالبد) شده، اينجاست كه انسان را از همه جهان ممتاز مىسازد، و به او شايستگى خلافت خدا در زمين را مىدهد (فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ) «پس بزرگ و پر بركت است خدايى كه بهترين آفرينندگان است» (فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ).
آفرين بر اين قدرت نمايى بىنظير كه در ظلمتكده رحم اين چنين تصوير بديعى با اين همه عجائب و شگفتيها، بر قطره آبى نقش مىزند.
آفرين بر آن علم و حكمتى كه اين همه استعداد و لياقت و شايستگى را در چنين موجود ناچيزى ايجاد مىكند آفرين بر او و بر خلقت بىنظيرش ( ترجمه چند آيه فوق را وامدار تفسير نمونه هستم ، با سپاس ).
همباوران عزيز من ،از شما تقاضا دارم بمن بفرمائيد آيا هيچ موجودي در كل آفرينش ( حد اقل منظومه خورشيدي ما ، چون با اينكه من بر اين باورم كه سلول اوليه انسان همانند ديگر موجودات از عالم ديگري همراه با بارش آن شهاب سنگها در ميلياردها سال قبل بزمين آمده ) براي هيچ موجودي در حد انسان بقول خود قرآن از پديده ” حب” (حب ، كه نمايانگر پديده ايست بمراتب پر محتواتر و بالاتر از عشق ) در آفرينش اواستفاده كرده ؟ .
و اكنون بقسمت آخر آيه توجه فرمائيد . (فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ) اينجاست كه خداوند خود از آفرينش اين عزيز دوردونه بوجد ميآيد . امر ميفرمايد كه : اركستر نوازندگان هستي را بر زمين دعوت كنيد و بگوئيد كه به ميمنت و مباركي اين آفريده من، اولين آهنگ مبارك باد تاريخ هستي را بنوازند . و آنان نيز چه زيبا نواختند . از او و تمامي فرمانبران و كارگذاران اين آفرينش سپاس .باورم كنيد كه ،آناني كه قلب خويش را در نيمه هاي شب بر سر دستهاي ناتوان خويش ميگيرند و در اقيانوس آب ديدگان طاهر و به پيشگاه آن رحمان و رحيم پيشكش ميكنند ، زمزمه اين جواب را در گوش جان و دل در تمامي لحظات شبانه روز ميشنوند. و چه زمزمه آراَمش بخشي كه تو در گوشمان ميكني . و ميفرمائي : وَ إِلَاهُكمُْ إِلَاهٌ وَاحِدٌ لَّا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَانُ الرَّحِيمُ .ميگويند روزي انساني از َمحَمد ( ص) پرسيد او را چگونه صدا كنم ، با فرياد ، يا آهسته در درون خويش ؟ . و چه زيبا فرمود : محمَد ،در جوابشان بگو
وَ إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنىِّ فَإِنىِّ قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لىِ وَ لْيُؤْمِنُواْ بىِ لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ(186چه فرقي ميكنه چه جوري صدام كنيد ، من اينجا هستم وَ نحَْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ(16 يك جوري اجاره نشين قلب شما هستم. و هر وقت كه شما قصد آمدن كرديد ، مطمئن باشيد كه إِنَّ اللَّهَ يحُِبُّ الْمُحْسِنِينَ(195 وإِنَّ اللَّهَ يحُِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يحُِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ(222 .من نه تنها عاشق شما هستم بلكه بالاتر از آن من بر شما حب دارم . نيك ميدانم كه شما را توان ابراز حب نيست پس همان كلمه عشق را هم نيك ميشنوم و ميپذيرم ، شما نيز زمزمه عشقتان را در هستي من بگسترانيد . بندگان من ،
بگذاريد آخرين حرفم را باشما خوبان در ميان بگذارم. اگر در آينده كس و كساني آمدند و نسبت ظلم و ظالمي خودشان را به من نسبت دادند ، شما در جوابشان اين آيه را در گوششان ( اگر ميشنوند ) زمزمه كنيد كه:
ولى اين نارسايى فكر و نديدن چهره حق و ناشنوايى در برابر گفتار خدا، چيزى نيست كه با خود از مادر به اين جهان آورده باشند، و خداوند به آنها ستمى كرده باشد، بلكه اين خود آنها بودهاند كه با اعمال نادرستشان و دشمنى و عصيان در برابر حق روح خود را تاريك و چشم بصيرت و گوش شنوايشان را از كار انداختند «چرا كه خداوند به هيچ كس از مردم ستم نمىكند، ولى مردمند كه به خويشتن ستم روا مىدارند» (إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ).
و اكنون ، آخرين مرحله تكاملي انسان و كسب مقام آدمييت . اگر عمري باقي بود ،ادامه اين مقاله در زماني ديگر