زنها هم آدمند ۲

بدست • 5 ژانویه 2014 • دسته: نوشتار

با نام و یاد تو؛

قسمت دوم مقاله زنها …

در نوشتار آدمیت زن در قرآن بودیم . تا آنجا که رب رحمان اراده به برگزینی قائم مقامی در زمین را با ملائک خدمتگذار در میان گذاشتند . وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئكَةِ إِنىّ‏ِ جَاعِلٌ فىِ الْأَرْضِ خَلِيفَه. و هنگامی که پروردگار تو به ملائکه فرمود : ” بدرستی که من پدید آورنده ام در زمین خلیفه ای “. اجازه دهید ابتدا برداشت بسیار آموزنده ، و زیبای ،حضرت طالقانی را در باره این آیه بخوانیم و سپس بحث را ادامه دهیم . زیرا کلید در حل و فهم کلمه ( جعل  ) هست ، که اکثر همباوران من آنرا به ( خلق ) ترجمه کرده اند !.

” تا همان اندازه كه خلقت و تركيب معنوى و قواى نفسانى آدمى مرموز و اسرارآميز است، چنان كه گاهى آدمى از خود ميپرسد: من چه هستم و چگونه آفريده شدم، اين شهوات، اين غرائز، اين هواها و بلند پروازى‏ها، اين خواستها، اين غوغاهاى درونى، اين عقل و اختيار، اين محبت‏ها و كراهتها، براى چه است؟، از كجا آمده‏ام و آمدنم بهر چه بود؟

در اين آيات هم كه درباره خلقت و مقام آدمى و اسرار هبوط و صعود است، مانند اين سؤالات در پيش است: گفتگوى خداوند با فرشتگان درباره خلافت، جعل خليفه در زمين، چگونگى فرشتگان و اعتراض و تسبيح و تقديس آنان، تعليم اسماء و انباء از آن و عرضه داشتن بفرشتگان، سرّ برترى آدم، سجده ملائكه و سرپيچى ابليس، چگونگى وجود آنان، سكونت آدم در بهشت، و حقيقت آن و هبوط و راه صعود آدم، همه اينها جاى استفهام و از اسرار قرآنى است، در اين آيات تمثيل و بيان شگفت‏انگيزيست از سرّ وجود آدمى و قوايى كه از آن تركيب يافته و تحولاتى كه برايش پيش آمده و غايتى كه از خلقت اين موجود منظور بوده!! .

 اگر صفحه ذهن مسلمانان از تأويلات مبهم و احاديث اسرائيليات و نقليات از كتب هندوها پاك شود راه تفكر صحيح در اينگونه آيات باز ميگردد و پاسخ اين سؤالات با تأييد آيات و روايات صحيح اسلامى داده مى‏شود «اذ» در آغاز بعضى از آيات براى تذكر به اهميت و توجه به مطلب است: كه در اينجا داستان چگونگى پيدايش و جعل خليفه و سرّ آنست. اگر متضمن معناى شرط باشد جواب شرط مورد نظر است. «قالُوا أَ تَجْعَلُ» فاعل «قال، ربك» آمده نه «الرب، يا، اللَّه» براى توجه به اينكه اراده ربوبى پروردگار تو- كه نمونه كامل ربوبيت پروردگارى- همين است كه عالم را به چنان مرتبه كمال رساند و چنان تحولى پديد آرد تا چنين خليفه‏اى در آن ظاهر شود! جمله اسميه «انى جاعل» دلالت بر تحقق و ثبات دارد، جعل- كه گرداندن از وضعى بوضع ديگر است- و عنوان خليفه، تحول و تكامل را ميرساند كه شايد تحول و جهش نوعى باشد و نظر به آغاز و چگونگى خلقت آدم نيست، بلكه صريح آيه «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ …»

اين است كه آدم بوده و با تعليم اسماء بمقام خلافت رسيده

 بهر حال نسبت دادن خداوند چنين مجعولى را بخود «انى» و قيد «فى الارض» و تقدم اين جمله بر «خليفة» توجه مخصوص مبدء حيات را به زمين و آماده ساختن آن براى چنين تحول و جهش را ميرساند و «للملائكة» با لام، دلالت بر اين دارد كه خلقت اين موجود نتيجه و مكمل كار فرشتگان و بيرون از حدود عمل آنها مى‏باشد.”

همانگونه که توجه میفرمائید ، کلید معما در تفاوت بین معنای ( جعل ) هست ، در صورتیکه ما معنای اصلی ،  پدید آوردن ، قرار دادن، انتخاب ، برگزیدن را بجای کلمه رایج ( خلقت ) قرار دهیم متوجه میشویم که ، ملائکه اعمال و رفتار موجودی بنام بشر که هنوز به تکامل معرفتی نرسیده بود را مشاهده کرده بودند ، به همین دلیل از گذشته و حال این موجود خونریز و فاسد با اطلاع بودند ، تصور میکردند که این همان موجود قبلی خواهد بود !!. گرچه بعد از فراگیری اسماء از سوی حضرت حق ، و  هبوط هنوز هم اکثریت آدمها همان راه را ادامه داده و میدهند . من هنوز هم بر این باورم که  اکثر گذشتگان قرآنی ما با تمامی احترامی که برای تلاش صادقانه آنها قائل هستم ،در پیروی از تورات تصور کردند که آدم ( مرد) در بهشت بود و زن در پس تنهائی مرد ( آدم ) با همان ویژگیهائی که تورات در یهودیت و سپس سینت آگوستین در مسیحیت برای زن قائل بود ( خلق) و نه ( جعل ) شد ؟!!. بهر صورت قرآن میفرماید : این دو موجود درپس فراگیری اسماء در اقیانوس علم و استعدادها به آرامش رسیدند .الله اعلم .

. بدنباله آیه توجه فرمائید قَالُواْ أَ تجَْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نحَْنُ نُسَبِّحُ بحَِمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ  قَالَ إِنىّ‏ِ أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ(30 ) ملائکه گفتند : آیا میخواهی کسی را به این مقام برگزینی که ” فساد کند و خونها بریزد ” ؟ در صورتیکه ما هم ترا تسبیح میگوئیم و هم تقدیس . تا اینجا ملائکه حرفشان کاملا درست بود ،چون به سوابق مینگریستند !.

بر سر میز مشورت ، ملائک معروض  داشتند که :  این عزیز دردانه حضرت حق در زمین فساد خواهد کرد و خونها خواهد ریخت !! ( که بسیار هم درست معروض داشتند) به پیشگاه مصور انسان زیبا ،معروض داشتند که : اگر بنا بر تسبیح و حمد و ستایش و بندگیست که ما دربست فرمانبر و ستایشگریم . البته تصور ملائک از آفرینش همین تسبیح وتقدیس آن خالق بی همتا بود ، اما ادامه بحث منظور دیگری را بیان میکند .

رب رحمان فرمود : ارتفاع نردبان علم وآگاهی شما ،بهمان اندازه علم محدودیست که من به شما آموختم : صبور باشید . در پس همین نیمروز هفتم ، اوراق امتحانی را دریافت خواهید کرد ، و در آن سوآلاتی را مطرح کرده ام ، در پایان وقت تعین شده که مبصر کلاس اوراق امتحانی را جمع آوری کرد مشخص خواهد شد که ،علم کدامین یک ازشما ( آدم و یا ملائک ) بالاتر ست ؟.

وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسمَْاءَ كلَُّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلىَ الْمَلَئكَةِ فَقَالَ أَنبُِونىِ بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ(31 بقره ) رب رحمان مجموع استعدادها و اسماء را به آدم فرادادند  .  و حالا این جناب آدم بعد از پروردگار جهان هستی حد اقل در زمین دانا ترین مولود ، و موجود شد . و معلوم شد که ، کلید احراز این مقام  خلافت ،همان فراگیری اسماء بود .

و شما ملائک ،اکنون به سوآلاتی را که در پیش رو دارید جواب دهید . حضرت پروردگار فرمودند . خداوند اين استعداد او را به فعليت رسانيد و به گفته قرآن «به آدم همه اسماء (حقايق و اسرار عالم هستى) را تعليم داد.  توجه فرمائید  ، اگر این رفقای فرشته گونه ما علمی داشتند ، دستشون را بلند میکردند و به عرض آن عالم مطلق معروض میداشتند که : حضرت حق ،اجازه ، تو به ما علم محدود ی فرا دادی و به این عزیز دوردونه ات کل اسماء را !! ؟ و حالا این اوراق امتحانی را هم که امر  به پخش آن فرمودی ، اصلا یک دونه از این سوآلات در کتب درسی ما نبوده !! حالا از درس نداده چگونه میخواهی امتحان بگیری ؟؟!!. اما با همه این تفاسیرباز هم فرمانبریم و ستایشگر  .

خوب ، رفیق و عزیز دردانه خداوند ،چون جواب سوآل ها را میدانست ، جواب را ( بقول امروزی ها از روی کتابِ باز نگاه کرد)  وداد و حکم خلافت را از پیشگاه خداوند رحمان دریافت نمود .

تا اینجا ملائک ،کم سواد سرشان را بزیر انداختند و خلافت آدم را پذیرفتند . صبر کنید ،کجا دارید میروید ؟ ،هنوز که کار تمام نشده ! خداوند فرمود :

وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئكَةِ اسْجُدُواْ لاَِدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِيسَ أَبىَ‏ وَ اسْتَكْبرََ وَ كاَنَ مِنَ الْكَافِرِينَ(34 بقره). باید به جناب ادم سجده هم بکنید ! نه رفیق این دیگه نشد ، هرچه فرمودی ما اطاعت کردیم ، با اینکه ما گفتیم که این عزیز دردانه حضرت حق، فساد خواهد کرد وخونها خواهد ریخت ، ولی بماند که ذات مبارک ،گوش به عرایض ما ندادید ، اما تو اربابی و ما نوکر، و کار ما اطاعت !! . اما در بین ملائک یکی بود که به معنای واقعی موحد بود ، و آنهم ابلیس عاشق بود. عاشقی که بخاطر عشق آگاهانه اش حاضر نشد بجز به تنها خالق و رب جهان هستی به هیچ کس ، حتی به آدم ،جانشین خداوند در زمین سجده کند ،و چنین معروض داشت :

 نه خیر سجده نمیکنم !  به چند دلیل ، یکی این که من از نارم و او از خاک ،. خوب در اینجا به خاطر این جسارت به پیشگاه ارباب هستی ،ابلیس متهم به کفر ورزی و استکبار شد !.عجب !! از یک طرف خودش میفرماید که سجده تنها در پیشگاه مبارک من واجب و من تنها شایسته سجده هستم ، و حالا  از من موحد میخواهد که به این عزیز دردانهِ خون ریز و فساد کننده اش  سجده کنم ؟ اصلا ، مگر از روی جسد من رد شوند ! .دلیل دوم اینکه فرمودی : تنها مرا سجده کردن شایسته است .

خدائیش ،  شما بگوئید ابلیس بعنوان تنها ملکِ موحد و عاشق به معنای واقعی کافر بود ؟ یا آن فرشته های ترسو ؟ .میدونی چیه ؟ من برای این عشق پاکم بتو ،که حاضر نشدم به احد و ناسی بجز خودت سجده کنم چه بهائی را باید بپردازم ؟ ابلیس سوآل کرد : حضرت رب فرمودند : صبور باش ، نوبت جواب نا فرمانی تو هم خواهد رسید !.

در حالیکه ابلیس بکناری نشسته و منتظر جواب بود ، و دیگر فرشته ها هم سر بزیر و متحیر که آیا با جناب ابلیس چه خواهند کرد ؟ که تازه عروس و تازه داماد دست در دست یکدیگر، شاد و خندان از اینکه در امتحان کنکور سراسری که باشرکت تمامی فرشتگان در بار از یک طرف و این دو موجود خاکی از طرف دیگر با معدل بیست شاگرد اول شده اند ! وارد سالن شدند .

الله رحمان هم از این که جانشینان عزیزش ،در این سوآل و جواب رو سفید در آمدند ، اراده فرمودند تا آنها را پاداشی دهند . امریه برخورداری از آرامش مطلق را به حضرات ارزانی فرمودند . بهشت ( آرامش ) آن پدیده ای که همه ما در طول تاریخ آفرینش انسان در آرزوی بدست آوردنش جان میگیریم و جان میدهیم !!!.

و قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ (35) آن گاه كه گفتيم: اى آدم خود و همسرت در بهشت جاى آرام گزين، و چنان كه خواهيد فراوان و بى‏رنج از آن بخوريد و بهره گيريد و باين درخت نزديك نشويد .

 توجه فرمائید ، از این بهتر نمیشه ، به این زوج خوشبخت که تا چند لحظه پیش هیچ ندانی بودند ، تمامی اسرار نهان و عیان را بیاموزند ، و از روی کتاب و در حضور یک عده ملائکه باسواد محدود نمره اولشان هم بکنند ! و حالا امر بفرمایند که در بهشتی از آرامش ساکن واز تمامی نعم خدادادی لذت ببرید ، اما لطفا ، بالاغیرتی به این درخت ( حتی اسمش را هم گفتند که نکند که خدای ناکرده این تازه عروس و داماد این درخت را با بقیه اشجار بهشتی عوضی بگیرند و خدای نا کرده ابلیس سجده نا کننده را خوشحال کنند ؟! ) نزدیک نشوید.

 من برای اولین بار به این نتیجه رسیدم که حتی خداوند رحمان اسم آن میوه ممنوعه را هم به این زوج … دادند . من تصور میکنم که نام آن میوه ممنوعه همانطور که در آیه هم آمده ،ظلم  میباشد ؟. البته این اولین باریست که به این نتیجه رسیده ام . در همین زمان به تمامی تفاسیر هم سری زدم در جائی این نتیجه گیری را نیافتم ۰( اگر شما فرهیخته گان به معنای جدیدی رسیده اید ،سپاسگذار میشوم که ارشادم فرمائید ) .

 همزبانان عزیز ،متوجه شدید که اسم درخت چی بود ؟  ظلم ، میوه درخت چی بود ؟ آنهم ظلم ، بله ظلم ، تنها چیزی که ما در طول تاریخ از آن رنج میبریم ،همین ظلم هست ،ظلم . ظلم در حق خودمان ، ظلم در حق دیگران ، ظلم در حق محیط زیست ، ظلم در حق دیگر موجودات .  خوب تصور کنید اگر در جهان ما تنها همین یک پدیده شوم نبود آیا ما در بهشت ( آرامش ) زندگی نمیکردیم ؟؟.

 ابلیس گفت : اشکالی ندارد ، بهر صورت نوبت من هم فرا خواهد رسید !. و آن روز است که خواهیم دید که جناب عزیز دردانه حضرت حق تا چه اندازه ، به اوامر آن بزرگوار ، بی همتا ،پایبند است ؟.

ای داد و بیداد که ،هنوز امضای ابلاغ حضرت حق در پای برگه خلافت جانشین او در زمین خشک نشده بود که :

فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنهَْا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كاَنَا فِيهِ  وَ قُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكمُ‏ْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ  وَ لَكمُ‏ْ فىِ الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إِلىَ‏ حِينٍ(36). لطفا ،خوب توجه فرمائید تا به بیگانگی این امت همیشه در صحنه با قرآن بعنوان اصول راهنمای دینشان پی ببرید !.

قبل از اینکه بترجمه آیه بپردازم مجددا، نظر تورات را ازکتاب زن و زن آشوئی میآورم .

 

 ” تورات: زن مظهر شهوت و ويرانى و دشمن مار:

 

   زن يكسره از ماده است و از روح خردمند خدايى در او نيست. در مرد روح خردمند خدايى هست (1). بدينخاطر، حاكميت مرد بر زن مشروع است. چرا كه بر نابرابرى طبيعى ميان اين دو استوار است. بنا بر تورات (2):

 – در مرحله دوم زن  آفريده شد و او مسئول گناه آدم گشت. ميوه ممنوعه رااو به آدم خوراند.

 – در مرحله سوم، زن نفرين شد. خدا به زن گفت: زحمت تو را افزون مى‏كنيم. زحمت باردارى و زاييدن درد، تو را خواهد بود. و از آنجا كه در زن قوه شهوت فعال است، خطاب به او گفت (3): با مار دشمن مى‏شوى. بدينقرار، از زمانى كه در پندار دينى، تضاد اصل شده، زن مظهر شهوت و ويرانگرى گشته و مرد مظهر روح خردمند و خلاقيت و سازندگى شده، مرد حاكم و زن محكوم حكم او گشته است.

      زرتشت كه بنا به روايتى شاگرد و مريد يهوديان تبعيدى به بابل بود، بر آن شد كه خلوص نخستين دين را به آن بازگرداند (4). اما تعليمات او نيز بنوبه خود دچار دگرديسيها گشتند. از پيدايش امپراتورى و حمله اسكندر كه «اوستا را سوازند« (5) و بر روى آن كار آمدن اشكانيان و اوستايى كه روحانيان از خاطر خويش به نگارش در آوردند، تا رسمى شدن دين در امپراطورى ساسانى، تغييرات اجتماعى و از جمله تغييرات در نگرش درباره زن و موقعيتها و حقوق و منزلتهايش، در اوستاها بازتابى گسترده پيدا كردند. زن كه الهه زمين، مظهر عشق و سپنتايا بارور و سازنده بود، شئى گرديد و به ارث برده مى‏شد. با اينحال دچار همان انحطاط نشد كه در تورات بازتاب جسته است. زيرا در آنحال كه شئى تلقى مى‏شد، ناموس نيز بود. مطالعه زن در اوستاى ساسانى و موقعيت نازلش را در دوران ساسانى به بعد مى‏گذاريم. در اينجا زن را از زبان اوستا، همان كه بوده و تقريباً مانده، تعريف مى‏كنيم: “

و اما ترجمه آیه ۳۹ سوره بقره ( پس شيطان آن دو را از آن لغزاند پس از آنچه در آن مى‏زيستند بيرونشان كرد، و گفتيم در حالى كه بعضى دشمن بعض ديگريد فرود آئيد، براى شما در زمين قرارگاه و بهره‏اى است تا هنگامی ).

توجه میفرمائید که قرآن به هیچوجه گناه را به گردن زن بتنهائی نمیاندازد .میفرماید هر دو لغزیدند ،معمولا لغزش از بالا به پائین انجام میشود ، پس پدر ومادر گرامی ما پس از دریافت ابلاغ خلافت از جایگاه بالا و والائی بر خوردار بودند که اکنون با یک اشاره ناقابل جناب ابلیس با این لغزش اولین ناتوانی خود را بروز دادند ! و هبوط فرمودند !.

 لغزش های امروز ما در پس چیست ؟ در هنگام جلوس بر اسب قدرت نیست؟ فرود آمدن خفت بار ما از آن بالا نه بخاطر ظلممان هست ؟. بنا بر فرمایش قرآن لغزش از چه بود ؟ آیه قبل میفرماید : (آرامش) . برون رفت از آرامش چه بود ؟ ظلم در حق خویشتن !!. ره آورد ظلم چیست ؟ دشمنی ! میبینید ؟ ما آرامش را دادیم ، عشق ، دوستی را دادیم ، انس و انسانیت را دادیم ،و در عوض این پدیده شوم ظلم ، را خریدیم ؟ و این شد سرچشمه دشمنی هایمان .

آیا روا داشتن انواع خوشونتها، بی عدالتیها ، حق کشی ها و ظلمهای تاریخ بر علیه زن که قرار بود کوثر زندگی ماباشد ، قرار بود ما در آغوش گرم او آرام بگیریم ، قرار بود منشاء آفرینش بودن او را جشن بگیریم و مادر بودنش را ارج بنهیم ، بخاطر همین بیگانگیمان با آموزه های قرآنی نیست ؟؟!!.

مگردر پس  نزول قرآن زنانی که در باور های پیشین و بخاطر بیعدالتی مردان !  از بسیاری از حقوق ذاتی خود نیز محروم بودند ، بهمگام آگاهی از برسمیت شناختن حقوقشان در قرآن  ، صدای هلهله و شادیشان در فضای مکه نپیچید ؟ و فریاد بر نیاوردند که ما نیز به یکتائی خداوند و رسالت آخرین پیامبرش با تمام وجود شهادت میدهیم ؟.

در کجای این کتاب که هردو به آن باورداریم مارا دون شما بر شمرده ؟.مگر در آیه بصراحت به لغزش هردوی ما اشاره نشده ، و ما نیز بسهم خود روا داشتن آن ظلم در حق خود را که پذیرفتیم ! پس چگونه شد که همه گناه را بگردن فریبکاری ما انداختید ؟. شما هم مردید ؟؟!! انشالله ادامه دارد .

 ۱/۵/۲۰۱۴  . نادر انتظام

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.