فریاد یک زن زندانی

بدست • 2 اکتبر 2020 • دسته: نوشتار

آهای ، شما که آزادید ، ما را فریاد کنید.
مستطیل شش ضلعی ، خانه جدید من ؟!.
چشمانم را بستند ، در بین راه هر آنچه نا شایست بود نثارم کردند و اکنون من در خانه جدیدم مسکن کردم .
آهای شما که آزادید ما را فریاد کنید .
ساعت ها فکر کردم ، اینجا کجاست ؟ آن آغوش گرم دیشب ، آن دست های کوچک فرزندانم ، لبخند بوسیدنی مادرم ، سلام همسایگانم و همه آنها که دیروز داشتم چه شدند؟.
اینجا کجاست ؟
تصور کردم اشتباهی رخ داده ، فقط دیدم در این مستطیل شش ضلعی محصورم ، درحالی که پاهای لرزانم با ضلع اول این خانه جدید آشنا میشدند میخواستم به اطرافم نگاه کنم ، سرم را به راست چرخاندم ، نوک دماغم ضلع دوم سلول را لمس کرد و هر دو خراشیدیم ، به چپ چرخیدم ، یک تخت فنری داغون پیش پایم بود که ، به ضلع سوم تنه میزد ،دوتا پتو روی تخت جارم میزدند : در آغوشمان بگیر ، اما بوی عرق خون آلود مستاجر قبلی مشامم را سخت آزورد.
روی زمین دراز کشیدم ، سرم خورد به ضلع چهارم دیوار روبروی ضلع پنجمی که یک درب آهنی با یک سوراخ مربعی را در بر گرفته بود . در تمامی درازای شب با سقف این خانه در نگاه بودیم ، به گذشته سراسر خوشبتیم فکر کردم ،
اینجا کجاست؟ و من …….
حضور شب دوم را از ضجه های همسایگانم درک میکردم که ، درب سلول گشوده شد ، برای اولین بار در زندگیم میخواستم نور را در آغوش کشم و از حضورش تشکر کنم که ، گفت بر میگردم ، صدای یک مرد بود ، تصور کردم شوهرم بود ، انگار که همین دیروز که به سفر میرفت گفت بزودی بر میگردم ، اما ، این ، آن صدای زندگی بخش همیشه حامی من نبود .
او بر گشت ، هر چه فریاد زدم که من شوهر دارم ، و بعد بیهوش شدم ، در اینجا هیچ میهمانی حضور روز و شب را درک نمیکنه ، ولی فکر میکنم آفتاب بر بام خانه ام میتابید که بهوش آمدم ، لکه های خون بر پاهایم سناریوی یک شب ظلمانی را بنمایش میگذاشتند ،
آهای شما که ، آزادید ما را فریاد کنید .
دیروز شنیدم پسرم ازدواج کرده خیلی خوشحال شدم ،برای خوشبختی شان نماز گزاردم .، آینه ندارم که ببینم کیستم ؟ اما اگر میشود شما که آزادید ما را فریاد کنید .
این جا ندامت گاه اوین هست ، ما را فریاد کنید .
عزیز جان و دلم فریادت کردم ، شاید این بار کسی صدایت را به گوش جان بخرد . تقدیم به همه آزاده زنان در بند .
دوم اکتبر ۲۰۲۰ نادر انتظام

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.