18 سال گذشت ، من هنوز زنده ام.

بدست • 27 ژوئن 2020 • دسته: نوشتار

میخواستم برای هیجدهمین بهار به خزان نشسته عمر زیبایت چیزی بنویسم ، دیدم جنگل عمرم آتش گرفته ، رفتم آبی از سر چشمه دیدگانم برای خاموش کردن آتش بیاورم ، یافتم که ، آب هر دو دیده از سر چشمه خشکیده است .
من هم آتش را رها کردم ، بگذار بسوزاند نش ادامه بده . تنها ترسم از این هست که ، برای روز وصال ، بجز خاکستر شرمی از ماندن بعد از رفتنت ، هدیه ای باقی نمانده باشد.

تا بود بار غمت بر دل بی هوش مرا — چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
شب فراق که داند که تا سحر چندست — افسوس بر آن دیده که روی تو ندیدست.

۲۶ جون ۲۰۰۲ — ۲۶ جون ۲۰۲۰ .

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.