نامه‌ای برای آقای خامنه‌ای ۲ (قيامت)

بدست • 27 فوریه 2014 • دسته: نوشتار

جناب خامنه ای ،قیامت گذشته است

بفکر آینده باشید !!

إِنَّ السَّاعَةَ ءَاتِيَةٌ أَكاَدُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَى‏ كلُ‏ُّ نَفْسِ  بِمَا تَسْعَى‏(15طه)

 بدرستیکه قیامت آینده است ، میخواهم پنهانش دارم .

با تحییت و سلام ،دومین نامه ام را در( قیامت  ) ابتدا میکنم ،اگر اجازه بفرمائید ،  یکی از سوزاننده ترین دردهای مهاجرین بعد از انقلاب را برای شما شرح کنم  ، مطمن هستم که شما بسیار مشتاق شنیدن آن هستید و عاجلا هم امر به همدردی خواهید فرمود ، قبلا از شما سپاسگذارم . یاد دارم در یکی از مقاله هایم به چگونگی گردن نهادن به سخنرانی در مجالس ختم هموطنانم در آمریکا از تابستان ۱۹۷۸ تا به دیروز ۲۵ فوریه ۲۰۱۴ یادی کرده ام ،اما شاید شما از آن بی اطلاع باشید ، پس مجددا یک مرور مختصری بر آن مینمایم  . برای من که نتوانستم در ختم پدر و مادرم که هردو در یک تصادف در جاده مشهد ،تهران  و درست پس از اینکه آنها را به جرم غیر قابل بخشش به همراه داشتن یک دستبند طلا  ( که از مادر بزرگ  مادرشان  به مادرخودشان و سپس به مادرم رسیده بود ودر حال حاضر این دستبند ۱۸۰ ساله ،که  حدود ۶۰ سال از طول عمر خود را بر دست مادرم میگذراند ، وپوشیدن این یاد بود خانوادگی هم برای مادرم بسیار پر ارزش و خوشحال کننده میبود و هر زمان که از ایشان در مورد تاریخچه این دستبند سوآل میکردیم و لو برای صدمین بار همه داستان را با همان آب وتاب اولیه بازگو میفرمودند ،در چشم مهماندار هواپیما چنان خود نمائی میکند که ، این بانوی عتیقه شناس را وادار به پیاده کردن آن دو بزرگوار از طیاره نموده و ایشان  موفق به عدم  خروج یکی از بزرگترین  ! محموله های ! طلا از کشور، که همانا یک دستبند شخصی بر دست یک بانوی محترم و سالخورده میباشد را مینمایند .) از طیاره پیاده و بازداشت ؟ و به هر صورت با وساطت مستقبلین و دل پر مهر مامورین کمرک مهرآباد آنان را آزاد ، اما دستبند را با هزار مشقت پس از ۶۰ سال که بر دست این بانوی سالخورده میدرخشید  از دست ایشان جدا ، تنها ارفاق شفقت آمیزی که میفرماید این هست که : شما را به زندان نمیبریم ، برگردید به خانه تا بعدا در مورد این بزرگترین دزدی ؟! بعد از انقلاب رسیدگی نمائیم؟.

در این اثناء یکی از مستقبلین محترم اظهار میدارند که فعلا شب عید هست و بهتر هست برای سال تحویل برویم به پا ی بوس اما هشتم ( ع). پدر ومادرم میگویند ما دیروز از زیارت برگشته ایم ، اما در برابر این همه لطف دوستان ،امر آنها اطاعت و روانه مشهد مقدس برای بار دوم در یک هفته میشوند.

 متاسفانه  آنها در راه بازگشت در یک تصادف جان سوزهر دو در آغوش مهر یکدیگر به معشوقشان میپیوندند ( روانشان شاد ) . در آن زمان  به لطف سازمان اطلاعات نظام مقدس جمهوری اسلامی بنده حقیر نتوانستم در مجلس ختم آنها در وطن از جان عزیز ترم شرکت کنم . از همگان سپاس .

چند روز بعد برادر جوانم که پس از ۷ سال تحصیل در آمریکا و اخذ بهترین مدارک تحصیلی بر خلاف تصمیم خانواده در نیمه راه اتمام دوره دکترای خود به عشق پیروزی انقلاب و برای پیوستن به خادمین به ایران اسلامی ! درس را رها و به ایران باز میگردد ، اما  سالها به جرم بنیصدری ؟؟؟ خانه نشین میشود ، به فرود گاه  ( شرمنده هستم که مرتب مجبورم ،توضیح واضحات بدهم . مگر آقای بنیصدر در یک انتخابات آزاد ،به عنوان منتخب مردم حد اکثر رای را نیاوردند ؟ و از طرف دیگر آیا کسانی که به ایشان رای داده اند ،نباید  حد اقل برای این دوره چهار ساله ریاست جمهوری ایشان به رای خود وفادار باشند ؟ . بهر صورت عهد شکنی در فرهنگ جوانمردی گناه کبیره است ، نیست ؟ ) مراجعه و تقاضی پس گرفتن دستبند مادر را مینمایند ، که مامورین محترم ! مهر آباد میگوند خانمی که دستبند نزد ایشان هست در مرخصی تشریف ! دارد و خیر وصلاح شما هم در این هست که دیگر پی گیر این دستبند ناقابل ؟؟ نباشید .. البته خانواده ما ازوظیفه شناسی مامور محترم که در پی خیر وصلاحمان بودند سپاسگذارند . و مجددا تکرار میکنند : که ،  شما بهتر هست از خواسته نا مشروع خود که قاچاق هم هست صرف نظر فرمائید ؟؟  آقا میخواستم عرض کنم که این دستبند( النگو) متعلق به …..، برادرم میگویند .. که جناب رئیس میفرماید ،  آقا را به بیرون هدایت نموده و شما هم دیگر در این جور جاها پیدای تان نشود ؟؟ صلاح شما را در این پیگیری نمیبینم ؟!. شاید هم که دستبند در موزه جواهرات عتیقه کشور … نگهداری میشود .

 البته بد هم نشد ،ایشان هم به خاطر این همه بیکاری و خانه نشینی در پس ۷ سال  تحصیل در آمریکا که با پول زحمت کشی پدر کشاورزمان ، مجددا مجبور بود دستش را پیش او دراز کند ! دق فرمود و به رحمت معشوق پیوست ( روان او هم شاد باد ) . پس مرگ آنقدر هم که میگویند بد نیست ؟ بهتر از خانه نشینی و یا خدای نا کرده تقاضای کمک از …

خوب . فعلاکه ما نتوانستیم در ختم هیچکدام شرکت کنیم . باز هم از شما و… سپاس ؟.

جناب مقام معظم رهبری ، خیلی پوزش میطلبم اگر دل شما را هم به درد میآورم ، سعی میکنم هر چه زود تر بروم سر اصل مطلب ، اما لازم بود بعرض مبارکتان برسانم که ،تا این جا در برابر اراده خداوند بر حق از بردن آنها به نزد خود ،  هیچ گله ای ندارم . هستی از آن مبارکش میباشد و بنده هم سخت راضی به رضای معشوقم  هستم . و از اینکه اراده فرمودند تا تنها پسرم را در سن ۲۸ سالگی به حضور به پذیرند  نیز نه تنها ناراضی نیستم ، بلکه  هم او ، وهم  دوستانم در آمریکا همگی شاهدند،  که هر گز کوچکترین شکایتی نیز بر زبان نیاورده ام . ذکر این مطالب را برای این میکنم که بروم سر اصل مطلب و به عرض مبارک برسانم که چگونه ما مهاجرین اجباری  در یک درد مشترک با تمام وجود برای مسببین این درد جان سوز … میکنیم .

اما اجازه میخواهم به دو مطلب اشاره مختصری بنمایم و بعد بروم سر اصل مطلب ؛ چگونه ، من مدیر بیمارستان و بیمارستان ساز با ده ها سال تحصیل و تجربه ،۳۶ سال هست که به انجام این امر خیر ( تسلی هموطنان همدردم )  مفتخر شدم ، و اگر شرکت به این امر خیر داوطلبانه بوده و خوشحال هم هستم که میتوانم در این لحظات برای آنها یاوری و همراهی باشم  پس این همه ناله وشکایت برای چیست ؟  کدام قسمت اجرای این مراسم برای من درد ناک هست ؟  من که گفتم عزا دار از دست دادن عزیز ترین انسان های تاریخ زندگیم نیستم ، پس چرا در پس بعضی از اینگونه مجالس ، این همه متاثر میشوم ؟   و اما چرائی پذیرش این کار خیر ،  و مصرف  در آمد حاصله از آن :

   جریان از آنجا شروع شد که در تابستان ۱۹۷۸ که در ایالت ماساچوست مشغول تحصیل بودم یکی از همدانشگاهی های ما در سن ۲۰ سالگی در در یاچه غرق شده بود ( روانش شاد ) و قرار شد برای بزرگداشت ایشان با جمع آوری هزینه لازم از کلیه دانشجویان مشتاق  مجلس یاد بودی برای او برگذار کنیم . که بسیار هم با شکوه و زیبا برقرار کردیم . برای سخنرانی پس از تعارفات زیاد  قرعه سخن بنام من افتاد ،که این امر خیر تا به امروز ادامه دارد .

البته در بعضی موارد ناراضی هم نیستم چون  از آنها که از توان مالی برخوردار هستند برای یک ساعت مبلٍغ مناسبی وجه  دریافت میکنم و تمامی دریافتی را برای هموطنان عزیز درون کشورم ارسال ، یا اگر لازم باشد بنا به ضرورت در همین جا برای اجرای امر خیری هزینه میکنم . که البته  با اجرای  این عمل زیبا  با یک تیر دو نشان میزنم  ،هم در تسلی هموطنان درد مندم سهیم میشوم و هم با صرف این در آمد برای نیازمندان درون و برون کشور قدمی برداشته ام  .خداوند سخن را سپاسگذارم که  توفیق این خدمت ناچیز را به این بنده ناچیز عنایت فرموده .

جناب خامنه ای عزیز ، از اینکه ممکن هست دل نازکتر از گل شما را با این حرفها بدرد آورم پوزش میخواهم ، اما شما رهبرامت اسلامی هستید و حتمی درد،  هر انسانی ، که نه ،  بهر صورت ما مسلمانیم و ممکن هست که همدردیمان با دیگر باورمندان ، همسوئی با باور شرک وکفرشان باشد ؟ و هر مسلمانی که ، آنهم نمیشود ، چون اینهاهم که پیرو مذهب حقه .. نیستند .اصلا همدردی را فراموش کنیم ، برویم سر اصل مطلب ؟!

من  در این سی و چند سال نظاره گر سرازیر شدن سیل  اشکهای گوناگونی بر چهره داغداران درون و برون کشور بوده ام ، اما بعضی از آنها نظام فکری یک انسان را بکلی از هم میپاشد ،مثل همین ……. پسر و دختری پس از چندین سال عشق و عاشقی سرانجام بهم میرسند ( مبارکشان باد ) داستان بعضی از این بهم رسیدن ها هم  خود نیازمند به تهیه یک فیلم چندساعته میباشد . ( به راستی عشق و عاشقی هم عالم جالبی دارد ، به نظر شما زیبانیست ؟ ) از اینکه بعضی مواقع سوآلات نا همگونی را مطرح می کنم  پوزش میخواهم . چون ممکن هست که جواب شما در مورد عشق مثبت باشد ، اما منظور من عشق به قدرت نیست !!

 گاندی بزرگ میفرماید ” قدرت متکی بر عشق هزار برابر موثرتر و پایدار تر از قدرتی است که از ترس از مجازات منبعث شود “منظورم آن عشقی هست که در پس تلاقی دو نگاه ، قلبی را به طپش و ناامیدی را به ادامه حیات امیدوار میکند و در پس برقراری این عشق است که فرهاد  مجنون میشود . ای داد و بیداد باز هم از اصل موضوع  زدم بیرون ؟ نه ، دارم همه چیز را بر ملا میکنم ! . بیک باره معشوقه به بیماری سرطان دچار میشود! (را ستی آن زمانی که من در ایران در بیمارستان کار میکردم که این همه سرطان وجود نداشت ! ،چطور شد که امروز از هر دو نفر نو جوان ایرانی یکی در گیر سرطان و یکی در جدال مبارزه با آزادی و دیگری زیر شکنجه و آن یکی کنار خیابان مخدری و آن دگر از روی عرشه کشتی بین اندو نزی و استرالیا زنده زنده در آب افکنده و… وا مصیبت ! چقدردرد وجود داره ؟ ) …  و حالا این دو عاشق و معشوق باید همه امید ها و آرزوهائی را که برای ادامه تحصیل  خود و فرزندشان داشتند را رها کرده و یکی در تخت بیماری ،در نبرد برای ماندن ! و دو چشم همیشه به درب دوخته که ، آیا آن دیگری در برون از این چهار دیواری موفق شد ، فرزندشان را در مدرسه ثپت نام ؟ ، آیا امکان گرفتن بیمه دولتی ؟ برای یک مهاجر ؟ آنهم از ایران ؟ اینجا دیگه کجاست ؟ کرایه منزل ؟ وسیله ایاب وذهاب ؟ کیمیو تراپی ؟ نه بابا همان شیمی درمانی خودمون را میگویم .

  : عزیز دلم تو فقط مواظب خودت باش ،اصلا فکر هیچکدام از اینها را نکن ! عزیزم ،من از تو معذرت میخواهم ، همه این ها تقصیر من هست ، اگر من آنروز به خیابان نمیرفتم ! و لباس شخصی ها به جرم شرکت در تظاهرات؟ ( ۸۸ ) مرا نمی گرفتند و برای یک سال و نیم در یک اطاق خصوصی @ اقامتگاه کهریزک و سپس در ندامتگاه اوین جاسازی نمیکردند ، که تو بخاطر تحمل این همه غصه سرطان نمی ….. نه عزیزم اصلا به تو ، و زندان  انداختن تو مربوط نیست . البته من فقط از بقل دستی سوآل کردم که ،  چرا در کشورهای استبدادی این همه کودتا میشود ؟ چرا دولت های ما در یک نمایش فریبکارانه انتخاباتی بر پا و سپس در یک کودتای شبانه  ، آن از همه به من نزدیک تر را رئیس جمهور ؟؟!! و تازه سوآل کنند گان ( رای من کو ) را به زندان وشکنجه و تجاوز و تبعید و اعدام و حصر و … ای بابا ، باز هم که اصل مطلب را رها کردم ؟ این چگونه مقاله نوشتن هست ؟ اصلا سرو ته نداره ! تا که آدم میخواهد بفهمد که .. .. بله داشتم میگفتم که فقط برای طرح یک سوآل یک سال و نیم زندان ؟ آنهم درپس اخذ بهترین مدرک تحصیلی از معتبرترین دانشگاه کشور و آماده شدن برای بهره برداری از …

جانب خامنه ای بزرگوار ، میخواستم بپرسم ، شما دانشگاه رفته اید ؟ ،منظورم این هست که از شب تا به صبح در یک کوره پز خانه کار کرده اید ؟ و با حد اقل دست مزد ،زندگی چند نفری را اداره و روزها به دانشگاه ، وحالا که پایان نامه دکترای .. را گرفته و میروید تا برای خود ، خانواده ، و کشور افتخار ، و .. به یک باره برای حضور در خیابان ؟ آنهم بطور اتفاقی ، و یک سال و نیم زندان ؟ و آنهمه پذیرائی گرم و صمیمانه @ ندامتگاه و دانشگاه اوین و یا کهریزک ، و تازه در یک اطاق خصوصی ؟ .

 چقدر این ملت نمک ناشناس هستند ،  این بابا توی خانه خودش مجبور بوده یک اطاق را با چند نفر شریک باشه ، حالا از اینکه به او به خاطر این همه سال  تحصیل احترام میگذارند و او را در یک اطاق تک نفره  جا سازی میکنند  شکایت میکنه ؟ !! خوب سرطان که چیز قابل داری نیست . تازه آدم از حق ناشناسی های دیگر این ملت طلبکار کلی جوش میاره ، مگر در آن کشور تمامی اقشار جامعه از بیمه درمانی رایگان و همگانی برخوردار نیستند ، که میگویند برای معالجه بیماریهایشان باید از این وآن قرض کنند ؟ و راهی این کشور و آن سرزمین و پشت درب این سفارت و آن کنسولگری …..  انصاف هم خوب چیزیه ! چقدر این مردم گله و شکایت دارند ؟

من اصلا میخواستم از برپائی قیامت و این که بنا بر قول قرآن وقوع قیامت ،ماضی هست ، یعنی از نظر خالقش ،قیامت آمده است ، اما برای ما آینده خواهد بود ، پس به همین زودی ،شاید فردا بعد از ظهر قیامتی بوقوع بپیوندد ؟ و یا در آن سرزمین قیامی ….. میخواستم بپرسم که شما آمادگی حضور در قیامت را دارید ؟ چون قرآن میفرماید ما : نامه اعمال شما را طوق گردنتان میکنیم ، در آن روز که هر روزش برابر با ۵۰۰۰۰ سال شماست ،از شما میخواهیم که خودتان ، و شخصا و بدون واسطه پرونده اعمالتان را گشوده و .. من که اصلا فکرش را هم نمیتوانم بکنم. تازه ما که این همه امام زاده داریم و با شفاعت آنها اصلا مورد سوآل و جواب هم قرار نخواهیم گرفت ؟ مگر نه ؟ . واز طرف دیگر بما گفته اند که سید ها با توجه به … هرگز مورد سوآل و جواب قرار نمیگیرند ؟! و به جهنم هم نمیروند ؟!

آقا ، به رفاقتمان قسم که ،

باورم کنید ،زمانی که در پس دفن آن هموطن جوان از گورستان به خانه برمیگشتم ،چند بار برای خودم تقاضای مرگ کردم ، اما بیکباره متوجه شدم که ، در این چند سال من بارها این تقاضا را  کرده ام ، نکند این بار زبانم لا…… دعایم مستجاب شود و من بنا بر مسئولیت قرآنیم شما را از این همه فاجعه که به نام دینم روا … ئید با خبر نکرده باشم ؟ به همین منظور سریعا به خانه آمدم و با اینکه روز بسیار سخت و طاقت فرسائی را پشت سر ،که نه ، بر سرم کوبیده بودم ، شروع کردم بنوشتن این نامه تا هر چه زود تر انرا بدست مبارک برسانم ، و مطمئن شوم که شما میدانید که وقوع قیامت از نظر او ، انجام شده است و به زودی همه ما در آن صفهای بسیار طولانی ، و باا ین کمر درد و زانوهای مصنوعی و آنهم با این بار بسیار سنگین اعمال دنیوی خودمان ،و در حالی که همه اطرافیان نه تنها مارا رها میکنند ، بل، پیوند دنیائی با ما را هم تکذیب میکنند و ما تک و تنها  ؟ ای داد و بیداد ،چقدر دردناکه ، حتی از درد سرطان این هم وطن و درد جانسوز بازماندگان او سوزاننده تر خواهد بود .

قیامت در راهه . ببینید در کوله پشتی دوران رهبریتان چه مقدار حسنه گذاشته اید . زنده بمانم انشاالله باز هم مینویسم .حتمی میدانید که دوستتان دارم .

قیامت در راهه، قیامت ماضی است ، از نظر خالقش آمده است ، قیامت در راهه …

بیست و هفتم فوریه ۲۰۱۴ ، شهر لاگونا نیگل ، آمریکا . نادر انتظام

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.